Dictiornary-Farsi | واقعا خیلی ممنون. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Thank you very much indeed.	واقعا خیلی ممنون.


Other Matches

Many thanks!	خیلی ممنون!
Thank you, I appreciate it.	خیلی ممنون.شما لطف دارید.
What impudence!what never !what cheek!	واقعا" که خیلی رو می خواهد !
grateful	ممنون
indebted	ممنون
disoblige	ممنون نکردن
i am under obligation to him	من ممنون او هستم
to be pleased with	ممنون شدن از
thankful	ممنون شاکر
agrees	ممنون کردن پسندامدن
agreeing	ممنون کردن پسندامدن
agree	ممنون کردن پسندامدن
i will t. you to open thedoor	ممنون میشوم اگر در را بازکنید
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
of a verity	واقعا
virtually	واقعا"
essentially	واقعا"
veritably	واقعا
I Really need for u	من واقعا
really	واقعا
realy	واقعا
actually	واقعا
simply	واقعا
really sick	واقعا عالی
really wicked	واقعا جالب
really sick	واقعا جالب
indeed	واقعا هر اینه
really wicked	واقعا عالی
bodily	واقعا جسمانی
in point of fact <idiom>	براستی ،واقعا
verily	حقیقتا واقعا
quite	سراسر واقعا
to be hot [for]	واقعا مشتاق بودن [به]
to be dead keen [on]	واقعا مشتاق بودن [به]
I'm really not responsible for it. <idiom>	من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
You really are cheeky!	واقعا" عجب رویی داری !
That's just [really] outragous!	این که واقعا مضخرف است!
I'm really not responsible for it. <idiom>	واقعا کاری از دست من برنمی آد.
matter of fact <idiom>	چیزی واقعا درست باشه
This is a red rag for me.	این من را واقعا عصبانی میکند.
I was devastated. <idiom>	من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
You're driving me mad!	تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous!	این که واقعا مسخره است! [طنز]
You really ought to take better care of yourself.	شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
You really look like a million bucks in that dress.	در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
That is all we needed!That caps ( beats ) all !	واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom>	واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
show one's (true) colors <idiom>	نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
Hotel accommodation is rather expensive there.	قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
I'm still not quite sure how good you are.	من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
specious	بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
... however sometimes it just can't be helped.	... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
ancillary equipment	وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.	تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
quantum meruit	هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
reputed owner	در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
for long	خیلی
copious	خیلی
highly	خیلی
far and away	خیلی
very little	خیلی کم
in large quantities	خیلی خیلی
many	خیلی
damn	خیلی
dumpiness	خیلی
ten	خیلی
dammit	خیلی
very	خیلی
not a few	خیلی ها
villainous	خیلی بد
abysmal <adj.>	خیلی بد
to a large extent	خیلی
routh	خیلی
once in the blue moon	خیلی بندرت
skinless	خیلی حساس
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
pianissmo	خیلی نرم
iam in bad	خیلی محتاجم
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
by leaps and bounds	خیلی تند
immensurable	خیلی قدیم
bone dry	خیلی خشک
number one	خیلی خوب
pixilated	خیلی حساس
rotundily	چاقی خیلی
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
ritzy	خیلی شیک
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
raff	خیلی زیاد
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
hand and glove	خیلی صمیمی
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
sappy	خیلی احساساتی
hand and glove	خیلی نزدیک
senseful	خیلی حساس
hand in glove	خیلی صمیمی
hand in glove	خیلی نزدیک
overstrung	خیلی حساس
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
it is very easily done	خیلی به اسانی
ultraconservative	خیلی محتاط
He is a loose card .	خیلی ول است
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
many persons	خیلی اشخاص
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
many people	خیلی اشخاص
hit bottom <idiom>	خیلی پست
too tough	خیلی سفت
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
level best	خیلی عالی
of vital importance	خیلی ضروری
many people	خیلی از مردم
lily white	خیلی سفید
much was said	خیلی حرفهازده شد
much worse	خیلی بدتر
level best	خیلی خوب
in no time	خیلی زود
span new	خیلی تازه
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
subminiature	خیلی کوچک
very light	خیلی سبک
oftentimes	خیلی اوقات
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
superrabundant	خیلی زیاد
swith	خیلی عظیم
thank you very much	خیلی متشکرم
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
lower most	خیلی پست تر
giantess	زن خیلی قدبلند
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
precipitating	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
wells	خیلی خوب
faraway	خیلی دور
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
whacking	خیلی بزرگ
lots	خیلی زیاد
nifty	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
well	خیلی خوب
parlous	خیلی مهیب
niftier	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
whopping	خیلی بزرگ
open and shut	خیلی سهل
fortissimo	خیلی بلند
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
extras	بسیار خیلی
high	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
infinitely	خیلی زیاد
highs	خیلی بزرگ
open-and-shut	خیلی سهل
frequently	خیلی اوقات
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
decrepit	خیلی پیر
quaint	خیلی فریف
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
often	خیلی اوقات
far off	خیلی دور
cool <adj.>	خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
as good as	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب