Dictiornary-Farsi | واقع درانسوی الپ ساکن ماورای الپ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
transalpine	واقع درانسوی الپ ساکن ماورای الپ


Other Matches

transpacific	واقع درانسوی اقیانوس ارام
tranalpine	واقع در انسوی کوه الپ ماورای الپی
intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
trans-	ماورای
trancscendent	ماورای مقررات
superphysical	ماورای جسم
it transcends human reason	ماورای عقل ........
ultra	ماورای افراطی
past	گذشته از ماورای
metempiric	ماورای مشهودات
oversea	ماورای بحار
extralegal	ماورای قانون
extra scientific	ماورای علم
metagalaxy	ماورای کهکشان
metempirics	حکمت ماورای مشهودات
metaphsics	دانش ماورای طبیعت
supramundane	ماورای مراتب دنیوی
superphysical	ماورای عالم مادی
paranormal	ماورای پدیدههای علمی مکشوف
extraterrestrials	بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
extraterrestrial	بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
ultraviolet light	MORPG که محتوای آن با اشعه ماورای بنفش پاک میشود
metaphysically	از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
extrasensory	ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
still	ساکن
stillest	ساکن
stiller	ساکن
stills	ساکن
inhabitant	ساکن
occupiers	ساکن
resident	ساکن
inert	ساکن
quiescent	ساکن
slack water	اب ساکن
occupier	ساکن
residents	ساکن
abider	ساکن
denizens	ساکن
occupants	ساکن
occupant	ساکن
statist	ساکن
domiciled	ساکن
stilly	ساکن
dwelling	ساکن
denizen	ساکن
abiding	ساکن
dweller	ساکن
inmate	ساکن
inmates	ساکن
waveless	ساکن
dwellings	ساکن
dead	ساکن
stationary	ساکن
residing	ساکن
lodgers	ساکن
lodger	ساکن
static	ساکن
resting	ساکن
irenic	ساکن
habitant	ساکن
stationary wave	موج ساکن
stationary phase	فاز ساکن
colonises	ساکن شدن در
colonised	ساکن شدن در
abides	ساکن شدن
populates	ساکن شدن
pekingeses	ساکن شهرپکن
populate	ساکن شدن
colonizes	ساکن شدن در
freemen	ساکن شهر
stationary bed	بستر ساکن
colonizing	ساکن شدن در
settle	ساکن کردن
settles	ساکن کردن
colonized	ساکن شدن در
inhabiting	ساکن شدن
inhabits	ساکن شدن
dwell	ساکن بودن
denizen	ساکن کردن
colonize	ساکن شدن در
colonising	ساکن شدن در
inhabit	ساکن شدن
populating	ساکن شدن
lunarian	ساکن ماه
easterners	ساکن مشرق
easterner	ساکن مشرق
levanter	ساکن خاور
calm	ساکت ساکن
calmed	ساکت ساکن
calmer	ساکت ساکن
calmest	ساکت ساکن
calming	ساکت ساکن
calms	ساکت ساکن
isthmic	ساکن تنگه
isthmian	ساکن تنگه
steadying	ساکن شدن
steady	ساکن شدن
suburbanite	ساکن حومه
pacific	اقیانوس ساکن
pekineses	ساکن شهرپکن
townee	ساکن شهر
pekinese	ساکن شهرپکن
steadies	ساکن شدن
libyan	ساکن لیبی
freeman	ساکن شهر
Aborigine	ساکن اولیه
to animals	ساکن زمین
northern	ساکن شمال
level point	سطح اب ساکن
denizens	ساکن کردن
levantine	ساکن خاور
sylvan	ساکن جنگل
steadiest	ساکن شدن
quiet	ساکن خاموش
domiciled in tehran	ساکن تهران
dead load	بار ساکن
rest position	وضعیت ساکن
steadied	ساکن شدن
sojourner	ساکن موقتی
chthonic	ساکن زیرزمین
chthonian	ساکن زیرزمین
stagirite	ساکن شهر
pelagic	ساکن دریا
idle position	وضعیت ساکن
townies	ساکن شهر
silvicolous	ساکن جنگل
earthling	ساکن جهان
quietest	ساکن خاموش
rest mass	جرم ساکن
mountaineer	ساکن کوه
mountaineers	ساکن کوه
dwelt	ساکن بود
rusticate	ساکن ده شدن
hellion	ساکن جهنم
hibernian	ساکن ایرلند
hospitaler	ساکن بیمارستان
seasider	ساکن دریاکنار
electrostatics	الکتریسیته ساکن
breake contact	کنتاکت ساکن
townie	ساکن شهر
staticize	ساکن کردن
dwells	ساکن بودن
state of rest	حالت ساکن
static electricity	برق ساکن
static electricity	الکتریسیته ساکن
woodsy	ساکن جنگل
static friction	اصطکاک ساکن
dwelled	ساکن بودن
static charge	برق ساکن
abhide	ساکن شدن
nonresidence	غیر ساکن
people	ساکن شدن
indwell	ساکن شدن
abided	ساکن شدن
bedlamite	ساکن تیمارستان
peopled	ساکن شدن
peoples	ساکن شدن
peopling	ساکن شدن
nonresidency	غیر ساکن
abide	ساکن شدن
standing wave	موج ساکن
standards	قسمت ساکن دستگاه
exurbanite	ساکن خارج شهر
rain worm	ساکن زمین دنیوی
stanch	ساکن شدن فرونشاندن
statically	در حال ایستاده یا ساکن
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
riverain	ساکن ساحل رودخانه
static generator	مولد برق ساکن
electro statics	علم برق ساکن
low lander	ساکن نواحی پست
slummer	ساکن محلات کثیف
pelagian	دریانشین ساکن دریا
boring stay	قسمت ساکن مقابل
standard	قسمت ساکن دستگاه
sybarite	ساکن شهر سیباریس
static	وابسته به اجسام ساکن
teutonize	ساکن المان کردن
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
non-resident corporation [American E]	شرکت غیر ساکن
to inhabit a house	در خانهای ساکن شدن
squats	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
dwell	ساکن شدن زمان توقف
squatting	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
dwells	ساکن شدن زمان توقف
squat	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
troll	غول یا جن ساکن غار وکوه
housing	چارچوب قسمت ساکن دستگاه
squatted	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
southeasterner	ساکن نواحی جنوب شرقی
trolls	غول یا جن ساکن غار وکوه
delphian	ساکن معبد دلف یونان
green mountain boy	مرد بومی یا ساکن ورمونت
statics	ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
stator	قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
dwelled	ساکن شدن زمان توقف
terre tenant	متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
static	الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
electronography	ثبت خواص الکتریسته ساکن