English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
vanward واقع درجلو
Search result with all words
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
Other Matches
the front door درجلو
former درجلو
next in fornt of بلافاصله درجلو
fore جلوی درجلو
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
frontwards سوی جلو درجلو
enneastyle دارای نه ستون درجلو
two up ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
prepositive درجلو گذارده شده سرکلمهای
downstage درجلو پرده تاتر ونمایش
to make a face at any one اداواصول درجلو کسی دراوردن
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
straight off مستقیما درجلو موج روبه ساحل
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
ante : پیشوندی است بمعنی- پیش- و- قبل از- و-درجلو-
dumptor کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
situated or situate واقع
As it were در واقع
post mortem پس از واقع
bestead واقع
situate واقع در
substantially در واقع
indeed در واقع
in reality در واقع
situates واقع در
postmortem پس از واقع
situating واقع در
extraception واقع نگری
dereism واقع گریزی
postern واقع درعقب
centric واقع درمرکز
alpha lyrae نسر واقع
capsulate واقع درکپسول
axile واقع درمحور
dichasial واقع در دو طرف
realistic واقع بین
realist واقع گرا
realist واقع بین
situated واقع در جایگزین
initials واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
realists واقع بین
realists واقع گرا
lumbar واقع در کمر
trumped-up خلاف واقع
trumped up خلاف واقع
situated واقع شده در
realistically واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistic واقع گرایانه
initialed واقع در اغاز
extreme position واقع درمنتهاالیه
to take place واقع شدن
take place واقع شدن
superjacent واقع درفوق
sublunar واقع در زیرقمر
subjacent واقع در زیر
situated or situate واقع شده
sinisteral واقع درسمت چپ
transpontine واقع در انسوی پل
vega نسر واقع
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
intervascular واقع در میان رگ ها
to come to pass واقع شدن
initiatory واقع در اول
hypodermal واقع در زیرپوست
haemal واقع درسوی دل
flight from reality واقع گریزی
intralogical واقع در حدودمنطق
intramontane واقع در کوهستان
shipside واقع در کنارکشتی
procephalic واقع در جلو سر
precordial واقع در پیش دل
osculant واقع شونده
located inside تو واقع شده
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
it lies on the east of در خاور واقع
setting up واقع شده
hindering واقع درعقب
hinders واقع درعقب
realism واقع گرائی
realism واقع گرایی
down-to-earth واقع بین
nether واقع در پایین
realism واقع بینی
objectivity واقع بینی
nether واقع در زیر
lies واقع شدن
hindered واقع درعقب
hinder واقع درعقب
covenant واقع شود
set واقع شده
covenants واقع شود
occur واقع شدن
occurred واقع شدن
vertical واقع در نوک
occurring واقع شدن
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
sets واقع شده
occurs واقع شدن
lied واقع شدن
yonder واقع درانجا
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
lie واقع شدن
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
initial واقع در اغاز
hypogeous واقع در شکم خاک
post-natal واقع شونده پس از تولد
half way واقع در نیمه راه
prehepatic واقع در جلو جگر
midship واقع درمیان کشتی
intracellular واقع در درون سلول
intermediate در میان واقع شونده
hypogynous واقع در زیر تخمدان
intra uterine واقع در درون زهدان
hypogeal واقع در شکم خاک
haemal واقع درسوی چپ سینه
hypogastric واقع در زیر شکم
equinoctial واقع درنزدیکی خط استوا
etesian واقع شونده بطورسالیانه
extern فاهری واقع در خارج
it never occurred again دیگر واقع نشد
laterad واقع درخط افقی
intratelluric واقع در درون زمین
left handed واقع در سمت چپ ناشی
lobar واقع در قسمتهای ریه
first world واقع دراروپای غربی
intermural واقع در میان دیوارها
mid most واقع در عین وسط
middlemost واقع در عین وسط
midmost واقع در عین وسط
post natal واقع شونده پس از تولد
premedian واقع در نیمه قدامی
precostal واقع در پیش دنده ها
ultramarine واقع در انسوی دریا
pre ocular واقع در جلو چشم
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
interdigitate واقع در میان انگشتان
intermontane واقع در میان دو کوه
intermundane واقع در میان دو جهان
interplanetary واقع در بین سیارات
avail دردسترس واقع شدن
interscapular واقع در میان دو کتف
head دربالا واقع شدن
interseptal واقع در میان جدارها
interurban واقع در میان شهرها
pantropical واقع در مناطق حاره
interseptal واقع در میان پره ها
postcardinal واقع در پشت قلب
pantropic واقع در مناطق حاره
interjacent در میان واقع شونده
interfacial واقع در میان دورو
downstairs واقع در طبقه زیر
interaxal واقع در میان دو کوه
interaxial واقع در میان دو کوه
moral realism واقع نگری اخلاقی
pragmatics فعال واقع بین
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
nodal واقع درنزدیک گره
intercolumnar واقع در میان دو ستون
intervertebral واقع در میان مهره ها
interdental واقع در میان دو دندان
interdigital واقع در میان انگشتان
intertribal واقع در میان قبیله ها
ventral واقع بر روی شکم
right-hand واقع در دست راست
interstellar واقع در میان ستارگان
alpine واقع در ارتفاع زیاد
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
lateral واقع درخط افقی
premedial واقع در نیمه قدامی
to come in useful سودمند واقع شدن
acceptableness مقبول واقع شدن
surfacer جسم واقع در سطح
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
superlunary واقع بر بالای ماه
superlunar واقع دربالای ماه
pragmatic فعال واقع بین
nocturnal واقع شونده درشب
mediating درمیان واقع شدن
mediates درمیان واقع شدن
mediated درمیان واقع شدن
mediate درمیان واقع شدن
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
above مافوق واقع دربالا
mural واقع برروی دیوار
murals واقع برروی دیوار
left-hand واقع در سمت چپی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com