English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
situated to the right واقع دردست راست
Other Matches
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
right-hand واقع در دست راست
dextral واقع درطرف راست
starboard واقع در سمت راست کشتی
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
in the course of دردست
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
to take in hand دردست گرفتن
under construction دردست ساختمان
take up دردست گرفتن
hold دردست داشتن
under development دردست توسعه
holds دردست داشتن
under repairing دردست تعمیر
to take up دردست گرفتن
to enter دردست گرفتن
It is in the hands of God . دردست خدا ست
under way دردست اقدام
hat in hand کلاه دردست
records available امار دردست
hand in hand دست دردست یکدیگر
it is the p of construction دردست ساختمان است
new fashioned بطرزنوین دردست شده
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
gynaecocracy حکومتی که دردست اناث باشد
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
For the moment he is in the saddle. فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
empire امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empires امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
ag nus dei صورت برهای که پرچم فچلیپایی دردست داردوکنایه ازعیسی است
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
wand دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
wands دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
indeed در واقع
situate واقع در
As it were در واقع
substantially در واقع
postmortem پس از واقع
bestead واقع
in reality در واقع
post mortem پس از واقع
situates واقع در
situating واقع در
situated or situate واقع
initialed واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
situated واقع شده در
vanward واقع درجلو
sinisteral واقع درسمت چپ
situated واقع در جایگزین
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
dereism واقع گریزی
sincipital واقع در جلوی سر
realist واقع بین
initial واقع در اغاز
hinders واقع درعقب
initialing واقع در اغاز
extreme position واقع درمنتهاالیه
initialled واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
extraception واقع نگری
realistic واقع بین
to come to pass واقع شدن
flight from reality واقع گریزی
yonder واقع درانجا
occur واقع شدن
shipside واقع در کنارکشتی
dichasial واقع در دو طرف
realistic واقع گرایانه
hindering واقع درعقب
situated or situate واقع شده
subjacent واقع در زیر
realistically واقع بین
sublunar واقع در زیرقمر
realistically واقع گرایانه
superjacent واقع درفوق
occurred واقع شدن
occurring واقع شدن
occurs واقع شدن
take place واقع شدن
vega نسر واقع
trumped-up خلاف واقع
trumped up خلاف واقع
realists واقع گرا
hinder واقع درعقب
realist واقع گرا
realists واقع بین
onshore واقع در ساحل
down to earth واقع بین
down-to-earth واقع بین
centric واقع درمرکز
capsulate واقع درکپسول
transpontine واقع در انسوی پل
lumbar واقع در کمر
hindered واقع درعقب
axile واقع درمحور
alpha lyrae نسر واقع
it lies on the east of در خاور واقع
life like واقع نما
set واقع شده
sets واقع شده
limitrophe واقع در مرز
setting up واقع شده
to take place واقع شدن
lie واقع شدن
located inside تو واقع شده
realism واقع گرائی
realism واقع گرایی
intramontane واقع در کوهستان
intradermal واقع در زیرپوست
intervascular واقع در میان رگ ها
objectivity واقع بینی
intradermic واقع در زیرپوست
intralogical واقع در حدودمنطق
realism واقع بینی
precordial واقع در پیش دل
lied واقع شدن
untrue خلاف واقع
initiatory واقع در اول
vertical واقع در نوک
osculant واقع شونده
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
covenants واقع شود
lies واقع شدن
covenant واقع شود
mean واقع دروسط
haemal واقع درسوی دل
postern واقع درعقب
hypodermal واقع در زیرپوست
procephalic واقع در جلو سر
pragmatics فعال واقع بین
postcardinal واقع در پشت قلب
premedial واقع در نیمه قدامی
alpine واقع در ارتفاع زیاد
to come in useful سودمند واقع شدن
work موثر واقع شدن
pre ocular واقع در جلو چشم
interstellar واقع در میان ستارگان
lateral واقع درخط افقی
mediate درمیان واقع شدن
intracellular واقع در درون سلول
premedian واقع در نیمه قدامی
pantropical واقع در مناطق حاره
mid most واقع در عین وسط
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
middlemost واقع در عین وسط
nodal واقع درنزدیک گره
murals واقع برروی دیوار
midship واقع درمیان کشتی
moral realism واقع نگری اخلاقی
mural واقع برروی دیوار
lobar واقع در قسمتهای ریه
extern فاهری واقع در خارج
worked موثر واقع شدن
intratelluric واقع در درون زمین
pantropic واقع در مناطق حاره
precostal واقع در پیش دنده ها
it never occurred again دیگر واقع نشد
laterad واقع درخط افقی
left handed واقع در سمت چپ ناشی
pragmatic فعال واقع بین
nocturnal واقع شونده درشب
above مافوق واقع دربالا
intra uterine واقع در درون زهدان
haemal واقع درسوی چپ سینه
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
intercolumnar واقع در میان دو ستون
interdental واقع در میان دو دندان
interdigital واقع در میان انگشتان
interdigitate واقع در میان انگشتان
mediates درمیان واقع شدن
citied واقع شده در شهر
interfacial واقع در میان دورو
cislunar واقع درجو قمر
ciecumoral واقع درگرداگرد دهن
interaxial واقع در میان دو کوه
interaxal واقع در میان دو کوه
first world واقع دراروپای غربی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com