English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
critical واقع درمرحله انتقال
Other Matches
preovulatory واقع شونده درمرحله قبل ازتخم گذاری
in embryo درمرحله بدوی
in germ درمرحله بدوی
firstly درمرحله اول
subcontrary مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
substantially در واقع
bestead واقع
situate واقع در
situates واقع در
situated or situate واقع
indeed در واقع
situating واقع در
post mortem پس از واقع
in reality در واقع
postmortem پس از واقع
As it were در واقع
alpha lyrae نسر واقع
sets واقع شده
located inside تو واقع شده
initial واقع در اغاز
simultaneous with each other با هم واقع شونده
shipside واقع در کنارکشتی
setting up واقع شده
realistic واقع بین
situated or situate واقع شده
occurs واقع شدن
sinisteral واقع درسمت چپ
initiatory واقع در اول
occurring واقع شدن
occurred واقع شدن
occur واقع شدن
sincipital واقع در جلوی سر
vega نسر واقع
vanward واقع درجلو
life like واقع نما
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
yonder واقع درانجا
onshore واقع در ساحل
trumped up خلاف واقع
intervascular واقع در میان رگ ها
trumped-up خلاف واقع
it lies on the east of در خاور واقع
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
intramontane واقع در کوهستان
intralogical واقع در حدودمنطق
intradermal واقع در زیرپوست
to come to pass واقع شدن
limitrophe واقع در مرز
subjacent واقع در زیر
sublunar واقع در زیرقمر
covenant واقع شود
covenants واقع شود
realistic واقع گرایانه
transpontine واقع در انسوی پل
vertical واقع در نوک
superjacent واقع درفوق
intradermic واقع در زیرپوست
realistically واقع گرایانه
take place واقع شدن
to take place واقع شدن
realistically واقع بین
axile واقع درمحور
flight from reality واقع گریزی
realist واقع گرا
realists واقع بین
lied واقع شدن
lies واقع شدن
realists واقع گرا
precordial واقع در پیش دل
haemal واقع درسوی دل
initials واقع در اغاز
centric واقع درمرکز
set واقع شده
capsulate واقع درکپسول
extreme position واقع درمنتهاالیه
initialed واقع در اغاز
meanest واقع دروسط
dereism واقع گریزی
dichasial واقع در دو طرف
situated واقع شده در
situated واقع در جایگزین
osculant واقع شونده
realist واقع بین
postern واقع درعقب
initialling واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
untrue خلاف واقع
extraception واقع نگری
initialing واقع در اغاز
mean واقع دروسط
meaner واقع دروسط
lie واقع شدن
hypodermal واقع در زیرپوست
hinder واقع درعقب
realism واقع بینی
objectivity واقع بینی
hinders واقع درعقب
lumbar واقع در کمر
realism واقع گرایی
hindered واقع درعقب
realism واقع گرائی
hindering واقع درعقب
procephalic واقع در جلو سر
nocturnal واقع شونده درشب
lobar واقع در قسمتهای ریه
surfacer جسم واقع در سطح
pantropical واقع در مناطق حاره
interjacent در میان واقع شونده
pantropic واقع در مناطق حاره
left handed واقع در سمت چپ ناشی
worked موثر واقع شدن
intermural واقع در میان دیوارها
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
subocular واقع درزیر چشم
postcardinal واقع در پشت قلب
pragmatic فعال واقع بین
southwestern واقع در جنوب غربی
intratelluric واقع در درون زمین
it never occurred again دیگر واقع نشد
lateral واقع درخط افقی
laterad واقع درخط افقی
pragmatics فعال واقع بین
to come in useful سودمند واقع شدن
nodal واقع درنزدیک گره
prehepatic واقع در جلو جگر
premedial واقع در نیمه قدامی
mediating درمیان واقع شدن
mediates درمیان واقع شدن
mediated درمیان واقع شدن
mediate درمیان واقع شدن
southwest واقع در جنوب غربی
sublunary واقع در زیر ماه
subcartilaginous واقع در زیر غضروف
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
moral realism واقع نگری اخلاقی
midship واقع درمیان کشتی
premedian واقع در نیمه قدامی
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
above مافوق واقع دربالا
middlemost واقع در عین وسط
work موثر واقع شدن
pre ocular واقع در جلو چشم
alpine واقع در ارتفاع زیاد
interstellar واقع در میان ستارگان
sublingual واقع درزیر زبان
mid most واقع در عین وسط
murals واقع برروی دیوار
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
superlunary واقع بر بالای ماه
superlunar واقع دربالای ماه
mural واقع برروی دیوار
situated to the right واقع دردست راست
precostal واقع در پیش دنده ها
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
midmost واقع در عین وسط
interaxial واقع در میان دو کوه
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
avail دردسترس واقع شدن
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
intermontane واقع در میان دو کوه
intermundane واقع در میان دو جهان
hypogeal واقع در شکم خاک
interplanetary واقع در بین سیارات
hypogastric واقع در زیر شکم
interscapular واقع در میان دو کتف
right-hand واقع در دست راست
interdental واقع در میان دو دندان
interseptal واقع در میان جدارها
half way واقع در نیمه راه
interseptal واقع در میان پره ها
head دربالا واقع شدن
hypogeous واقع در شکم خاک
interfacial واقع در میان دورو
interaxal واقع در میان دو کوه
interamnian واقع در میان دو رودخانه
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
caudel وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com