Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
interplanetary
واقع در بین سیارات
Other Matches
the planetary bodies
سیارات
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
interplanetary
بین سیارات
planetography
شرح سیارات
principal planets
سیارات اصلی
primary planets
سیارات عمده
inferior planets
سیارات زیرین
inner planets
سیارات داخلی
outer planets
سیارات خارجی
primary planets
سیارات کبار
planetesimal
سیارات صغار
superior planets
سیارات برین
major planets
سیارات بزرگ
satellitic
وابسته به قمار سیارات
planet struck
گرفتن نحوست سیارات
planet stricken
گرفتن نحوست سیارات
music of the spheres
اهنگ جنبش سیارات
asteroids
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
asteroid
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
uranology
مبحث اجرام سماوی و سیارات ستاره شناسی
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
postmortem
پس از واقع
situating
واقع در
bestead
واقع
As it were
در واقع
indeed
در واقع
post mortem
پس از واقع
situated or situate
واقع
substantially
در واقع
situate
واقع در
in reality
در واقع
situates
واقع در
realistically
واقع گرایانه
realistic
واقع گرایانه
realistically
واقع بین
realistic
واقع بین
subjacent
واقع در زیر
sublunar
واقع در زیرقمر
lumbar
واقع در کمر
initial
واقع در اغاز
initialed
واقع در اغاز
initialing
واقع در اغاز
initialling
واقع در اغاز
initialled
واقع در اغاز
initials
واقع در اغاز
situated
واقع در جایگزین
realist
واقع بین
realist
واقع گرا
realists
واقع بین
realists
واقع گرا
situated
واقع شده در
superjacent
واقع درفوق
extreme position
واقع درمنتهاالیه
flight from reality
واقع گریزی
postern
واقع درعقب
haemal
واقع درسوی دل
it lies on the east of
در خاور واقع
hypodermal
واقع در زیرپوست
initiatory
واقع در اول
intervascular
واقع در میان رگ ها
located inside
تو واقع شده
limitrophe
واقع در مرز
life like
واقع نما
intradermal
واقع در زیرپوست
intradermic
واقع در زیرپوست
intralogical
واقع در حدودمنطق
extraception
واقع نگری
precordial
واقع در پیش دل
dichasial
واقع در دو طرف
trumped up
خلاف واقع
trumped-up
خلاف واقع
situated or situate
واقع شده
sinisteral
واقع درسمت چپ
alpha lyrae
نسر واقع
sincipital
واقع در جلوی سر
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
axile
واقع درمحور
shipside
واقع در کنارکشتی
osculant
واقع شونده
procephalic
واقع در جلو سر
capsulate
واقع درکپسول
centric
واقع درمرکز
dereism
واقع گریزی
intramontane
واقع در کوهستان
covenants
واقع شود
objectivity
واقع بینی
nether
واقع در پایین
nether
واقع در زیر
onshore
واقع در ساحل
vega
نسر واقع
vanward
واقع درجلو
transpontine
واقع در انسوی پل
lies
واقع شدن
occur
واقع شدن
occurred
واقع شدن
lied
واقع شدن
realism
واقع بینی
covenant
واقع شود
vertical
واقع در نوک
setting up
واقع شده
sets
واقع شده
set
واقع شده
yonder
واقع درانجا
realism
واقع گرائی
realism
واقع گرایی
occurring
واقع شدن
meanest
واقع دروسط
untrue
خلاف واقع
lie
واقع شدن
meaner
واقع دروسط
take place
واقع شدن
hinder
واقع درعقب
hindered
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
to take place
واقع شدن
mean
واقع دروسط
hinders
واقع درعقب
down-to-earth
واقع بین
to come to pass
واقع شدن
occurs
واقع شدن
down to earth
واقع بین
lobar
واقع در قسمتهای ریه
intra uterine
واقع در درون زهدان
intracellular
واقع در درون سلول
intervertebral
واقع در میان مهره ها
pantropic
واقع در مناطق حاره
critical
واقع درمرحله انتقال
hypogynous
واقع در زیر تخمدان
hypogeous
واقع در شکم خاک
intratelluric
واقع در درون زمین
first world
واقع دراروپای غربی
it never occurred again
دیگر واقع نشد
to keep one's feet on the ground
<idiom>
واقع بین ماندن
postcardinal
واقع در پشت قلب
laterad
واقع درخط افقی
haemal
واقع درسوی چپ سینه
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
terminals
واقع در نوک پایان
terminal
واقع در نوک پایان
hypogastric
واقع در زیر شکم
hypogeal
واقع در شکم خاک
extern
فاهری واقع در خارج
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
mid most
واقع در عین وسط
intermaxillary
واقع در میان ارواره ها
intermontane
واقع در میان دو کوه
intermundane
واقع در میان دو جهان
intermural
واقع در میان دیوارها
subcartilaginous
واقع در زیر غضروف
intertribal
واقع در میان قبیله ها
midmost
واقع در عین وسط
midship
واقع درمیان کشتی
nodal
واقع درنزدیک گره
interscapular
واقع در میان دو کتف
moral realism
واقع نگری اخلاقی
interseptal
واقع در میان جدارها
interurban
واقع در میان شهرها
interjacent
در میان واقع شونده
left-hand
واقع در سمت چپی
interaxal
واقع در میان دو کوه
middlemost
واقع در عین وسط
interaxial
واقع در میان دو کوه
pantropical
واقع در مناطق حاره
intercellular
واقع در میان یاخته ها
intercensal
واقع در میان دو سرشماری
intercolumnar
واقع در میان دو ستون
right-hand
واقع در دست راست
interdental
واقع در میان دو دندان
interdigital
واقع در میان انگشتان
interdigitate
واقع در میان انگشتان
interfacial
واقع در میان دورو
interseptal
واقع در میان پره ها
pragmatics
فعال واقع بین
subsacral
واقع درزیراستخوان خاجی
lateral
واقع درخط افقی
intermediate
در میان واقع شونده
surfacer
جسم واقع در سطح
southwestern
واقع در جنوب غربی
southwest
واقع در جنوب غربی
situated to the right
واقع دردست راست
ultramarine
واقع در انسوی دریا
downstairs
واقع در طبقه زیر
acceptableness
مقبول واقع شدن
ventral
واقع بر روی شکم
work
موثر واقع شدن
subsolar
واقع در نواحی گرمسیر
mediating
درمیان واقع شدن
superlunary
واقع بر بالای ماه
alpine
واقع در ارتفاع زیاد
subocular
واقع درزیر چشم
suboceanic
واقع درعمق اقیانوس
sublunary
واقع در زیر ماه
above
مافوق واقع دربالا
mural
واقع برروی دیوار
murals
واقع برروی دیوار
worked
موثر واقع شدن
sublingual
واقع درزیر زبان
nocturnal
واقع شونده درشب
pragmatic
فعال واقع بین
to come in useful
سودمند واقع شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com