Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
English
Persian
prosencephalic
واقع در جلو مغز وابسته به جلو مغز
Search result with all words
caudate
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudel
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
equinoctial
وابسته باعتدال شب و روز واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
samoan
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
Other Matches
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
bestead
واقع
situates
واقع در
situate
واقع در
As it were
در واقع
situating
واقع در
substantially
در واقع
post mortem
پس از واقع
postmortem
پس از واقع
indeed
در واقع
situated or situate
واقع
in reality
در واقع
hindered
واقع درعقب
nether
واقع در زیر
hinder
واقع درعقب
limitrophe
واقع در مرز
life like
واقع نما
initialed
واقع در اغاز
initiatory
واقع در اول
dichasial
واقع در دو طرف
initial
واقع در اغاز
sincipital
واقع در جلوی سر
covenant
واقع شود
covenants
واقع شود
vertical
واقع در نوک
occur
واقع شدن
located inside
تو واقع شده
dereism
واقع گریزی
hinders
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
situated or situate
واقع شده
to take place
واقع شدن
it lies on the east of
در خاور واقع
subjacent
واقع در زیر
sublunar
واقع در زیرقمر
shipside
واقع در کنارکشتی
extraception
واقع نگری
intradermal
واقع در زیرپوست
intradermic
واقع در زیرپوست
flight from reality
واقع گریزی
superjacent
واقع درفوق
intramontane
واقع در کوهستان
sinisteral
واقع درسمت چپ
down-to-earth
واقع بین
down to earth
واقع بین
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
occurs
واقع شدن
occurring
واقع شدن
occurred
واقع شدن
hypodermal
واقع در زیرپوست
take place
واقع شدن
extreme position
واقع درمنتهاالیه
onshore
واقع در ساحل
haemal
واقع درسوی دل
intervascular
واقع در میان رگ ها
intralogical
واقع در حدودمنطق
meanest
واقع دروسط
alpha lyrae
نسر واقع
axile
واقع درمحور
transpontine
واقع در انسوی پل
capsulate
واقع درکپسول
lies
واقع شدن
osculant
واقع شونده
centric
واقع درمرکز
realistically
واقع بین
nether
واقع در پایین
realists
واقع گرا
realists
واقع بین
realistic
واقع گرایانه
realistic
واقع بین
yonder
واقع درانجا
trumped up
خلاف واقع
lie
واقع شدن
meaner
واقع دروسط
lied
واقع شدن
mean
واقع دروسط
trumped-up
خلاف واقع
vega
نسر واقع
lumbar
واقع در کمر
vanward
واقع درجلو
untrue
خلاف واقع
precordial
واقع در پیش دل
realist
واقع گرا
procephalic
واقع در جلو سر
realism
واقع گرائی
initialled
واقع در اغاز
situated
واقع در جایگزین
initialling
واقع در اغاز
situated
واقع شده در
initials
واقع در اغاز
initialing
واقع در اغاز
realism
واقع گرایی
setting up
واقع شده
sets
واقع شده
realist
واقع بین
set
واقع شده
postern
واقع درعقب
objectivity
واقع بینی
realistically
واقع گرایانه
realism
واقع بینی
to come to pass
واقع شدن
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
intercililary
واقع در میان ابروها
hypogeal
واقع در شکم خاک
hypogastric
واقع در زیر شکم
alpine
واقع در ارتفاع زیاد
downstairs
واقع در طبقه زیر
sublunary
واقع در زیر ماه
southwest
واقع در جنوب غربی
southwestern
واقع در جنوب غربی
ultramarine
واقع در انسوی دریا
intercellular
واقع در میان یاخته ها
hypogeous
واقع در شکم خاک
intercensal
واقع در میان دو سرشماری
intermediate
در میان واقع شونده
pragmatic
فعال واقع بین
intercolumnar
واقع در میان دو ستون
situated to the right
واقع دردست راست
above
مافوق واقع دربالا
nocturnal
واقع شونده درشب
hypogynous
واقع در زیر تخمدان
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
lateral
واقع درخط افقی
interaxal
واقع در میان دو کوه
interaxial
واقع در میان دو کوه
interstellar
واقع در میان ستارگان
worked
موثر واقع شدن
first world
واقع دراروپای غربی
extern
فاهری واقع در خارج
become entitled to
مصداق ..... واقع شدن
etesian
واقع شونده بطورسالیانه
endocardial
واقع دردرون قلب
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
mediate
درمیان واقع شدن
ectochondral
واقع در سطح غضروف
ciecumoral
واقع درگرداگرد دهن
dextral
واقع درطرف راست
cislunar
واقع درجو قمر
citied
واقع شده در شهر
moral realism
واقع نگری اخلاقی
mediated
درمیان واقع شدن
mediates
درمیان واقع شدن
mediating
درمیان واقع شدن
acceptableness
مقبول واقع شدن
surfacer
جسم واقع در سطح
half way
واقع در نیمه راه
work
موثر واقع شدن
haemal
واقع درسوی چپ سینه
subcartilaginous
واقع در زیر غضروف
equinoctial
واقع درنزدیکی خط استوا
subsolar
واقع در نواحی گرمسیر
sublingual
واقع درزیر زبان
ventral
واقع بر روی شکم
suboceanic
واقع درعمق اقیانوس
subocular
واقع درزیر چشم
subsacral
واقع درزیراستخوان خاجی
murals
واقع برروی دیوار
superlunar
واقع دربالای ماه
superlunary
واقع بر بالای ماه
supraclavicular
واقع دربالای ترقوه
mural
واقع برروی دیوار
to come in useful
سودمند واقع شدن
intratelluric
واقع در درون زمین
interurban
واقع در میان شهرها
head
دربالا واقع شدن
lobar
واقع در قسمتهای ریه
premedian
واقع در نیمه قدامی
premedial
واقع در نیمه قدامی
intertribal
واقع در میان قبیله ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com