Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
intravitreous
واقع در درون رطوبت شیشهای
Other Matches
hyalitis
اماس رطوبت شیشهای
intra uterine
واقع در درون زهدان
intratelluric
واقع در درون زمین
intracellular
واقع در درون سلول
intrauterine
واقع در بچه دان یا رحم درون زهدانی
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
optimum moisture
رطوبت بهینه رطوبت مناسب
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
vitriform
شیشهای
vitric
شیشهای
glass rule
خط کش شیشهای
hyaloid
شیشهای
galssy
شیشهای
glazing
شیشهای
glassy
شیشهای
amorphous
شیشهای
vitreous
شیشهای
glass jaw
ارواره شیشهای
glassy state
حالت شیشهای
vitreus state
حالت شیشهای
glassy transition
تبدیل شیشهای
glazing coat
روکش شیشهای
semivitrified
نیمه شیشهای
shellac
لاک شیشهای
louvred
دریاپنجرهچوبی-شیشهای
galss transition
تبدیل شیشهای
glassiness
خاصیت شیشهای
glass vessels
فروف شیشهای
glass rod
میله شیشهای
vitreosity
خاصیت شیشهای
glass electrode
الکترود شیشهای
glass bulb
حباب شیشهای
marbles
گلوله شیشهای
marble
گلوله شیشهای
glass tube
لوله شیشهای
glass eye
چشم شیشهای
the vitreoud humour
ابگونه شیشهای
semivitrified
نیم شیشهای
gamma transition
تبدیل شیشهای
blindworm
مار شیشهای
glass
الت شیشهای
hyaloid membrane
شامهء شیشهای
solar house
گلخانه شیشهای
slow worm
مار شیشهای
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
vitreous enamel coating
روکش لعاب شیشهای
t.g
دمای تبدیل شیشهای
glass type tube
لامپ الکترونی شیشهای
gamma transition temperature
دمای تبدیل شیشهای
glasy trainsition temperature
دمای تبدیل شیشهای
glass transition temperature
دمای تبدیل شیشهای
glass separator
میان گیر شیشهای باتری
salver
سینی پایه دار شیشهای
vitrify
شیشهای کردن یا شدن زینترن
salvers
سینی پایه دار شیشهای
pseudoscope
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
eye glass
شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
fogging
مات کردن سطوح شیشهای یاعدسیها
precipitation
در صد رطوبت
wets
رطوبت
wet
رطوبت
precipitation
رطوبت
dampest
رطوبت
dewiness
رطوبت
moisture
رطوبت
dampers
رطوبت
wettest
رطوبت
wetted
رطوبت
Humidifier
رطوبت زن
damp
رطوبت
moistness
رطوبت
humidity of the atmosphere
رطوبت جو
dampness
رطوبت
miosture
رطوبت
moisteness
رطوبت
humidity
رطوبت
belljar
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
vitrescence
امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
air humidity
رطوبت هوا
hygrometer
رطوبت سنج
soil moisture
رطوبت خاک
capillary
رطوبت موئینهای
hygrometry
رطوبت سنجی
air moisture
رطوبت هوا
capillaries
رطوبت موئینهای
specific humidity
رطوبت ویژه
air dry
بدون رطوبت
hygroscope
رطوبت نما
hygrosensitive
حساس به رطوبت
sebaceous humour
رطوبت شحمی
humidity
چگالی رطوبت
humidity
میزان رطوبت
dehumidify
رطوبت گرفتن
impermeable
رطوبت ناپذیر
dehumidification
رطوبت زدایی
humidity
غلظت رطوبت
desicant
رطوبت گیر
psychrometer
رطوبت سنج
permeable
رطوبت پذیر
relative humidity
رطوبت نسبی
humidification
رطوبت افزایی
precipitation
میزان رطوبت
mesic
نیازمند به رطوبت
moisture content
مقدار رطوبت
mustiness
بوی رطوبت
synovia
رطوبت مفصلی
free moisture
رطوبت ازاد
moisture determination
تعیین رطوبت
absolute humidity
رطوبت مطلق
free moisture
رطوبت سطحی
hydrometer
رطوبت سنج
water proof
رطوبت ناپذیر
surface moisture
رطوبت سطحی
water content
درصد رطوبت
the vitreoud humour
رطوبت زجاجیه
cullet
خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
liquid crystal display
صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
meniscus
شیشهای که از یکسو گوژ وازسوی دیگر کاو باشد
liquid crystal displays
صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
wettish
رطوبت دار خیس
aqueous corrosion
پوسیدگی در اثر رطوبت
hyalitis
ورم رطوبت زجاجی
hygrology
گفتار در رطوبت هوا
hygrophyte
گیاه رطوبت گرای
to fog off
دراثر رطوبت پوسیدن
silica gel
ماده جاذب رطوبت
dampens
رطوبت پیدا کردن
absolute humidity of gas
رطوبت مطلق گاز
equilibrium moisture content
درصد رطوبت متعادل
groundsheet
فرش رطوبت ناپذیر
dampen
رطوبت پیدا کردن
hygroscopic moisture
رطوبت موجود در هوا
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
groundsheets
فرش رطوبت ناپذیر
astrodome
گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
optimum moisture content
درصد رطوبت مناسب خاک
moisture content
درصد رطوبت موجود در خاک
permeable
قابل عبور دادن رطوبت
unavailable water
رطوبت غیر قابل استفاده
humectant
مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
permeability
قابلیت عبور دادن رطوبت
hygrometer
الات وادوات سنجش رطوبت هوا
deformation due to moisture and tempratu
تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
LCD
Display Crystal Liquid صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
cold wet clothing
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
fibre
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fiber
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibres
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
mag
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
damp land pit curing
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
humidistat
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
hygrograph
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
fibre optics
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
glares
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
glared
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
glare
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
helical wave guide
لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
glass
عینک دار کردن شیشهای کردن
abintra
از درون
ben
درون
inward
درون
interior
درون
inly
از درون
reentrant
درون رو
interiors
درون
cores
درون
endocarp
درون بر
core
درون
inhaul line
درون کش
insides
درون
endogenous
درون زا
internally
از درون
inbound
به درون
inside
درون
interiorly
از درون
in the recesses of the heart
در درون دل
talents
درون داشت
insights
درون بینی
inbreeding
درون همسری
intrauterine
درون رحمی
talent
درون داشت
insight
درون بینی
innate
درون زاد
intravenously
درون وریدی
intravenous
درون وریدی
talented
درون داشت
interpolations
درون یابی
inputted
درون گذاشت
inputted
درون داد
endosmose
درون راند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com