English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
lee shore واقع در سمت پناه دارکشتی
Other Matches
lee shore سمت پناه دارکشتی
lee shore سوی قسمت پناه دارکشتی
leeboard ورق فلزی یاتخته واقع درسمت باد پناه قایق
defilade درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
harbour پناه دادن پناه بردن
harboring پناه دادن پناه بردن
harbored پناه دادن پناه بردن
harbors پناه دادن پناه بردن
harbouring پناه دادن پناه بردن
refuges پناه دادن پناه بردن
take reffuge پناه اوردن پناه بردن
harboured پناه دادن پناه بردن
harbours پناه دادن پناه بردن
refuge پناه دادن پناه بردن
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
blinds پناه
blinded پناه
opened بی پناه
blind پناه
safeguard پناه
safeguarded پناه
bulwark پناه
safeguarding پناه
refuges پناه
bulwarks پناه
refuge پناه
open بی پناه
safeguards پناه
defenseless بی پناه
guarding پناه
guards پناه
guardless بی پناه
exposed بی پناه
unsheltered <adj.> بی پناه
defenceless بی پناه
sconce پناه
harbourage پناه
harbourless بی پناه
shelterless بی پناه
grith پناه
erfuge پناه
fenceless بی پناه
coverture پناه
guard پناه
opens بی پناه
harboring پناه دادن
harboring پناه بردن
trenches جان پناه
harbored پناه بردن
harbors پناه دادن
harbors پناه بردن
harbored پناه دادن
shelters پناه دادن
ambushes پناه گاه
ambushed پناه گاه
ambush پناه گاه
quarter پناه بردن به
traversing جان پناه
traverses جان پناه
traversed جان پناه
expose بی پناه گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
exposing بی پناه گذاشتن
traverse جان پناه
ambushing پناه گاه
shelter جان پناه
shelters جان پناه
sheltering پناه دادن
to seek shelter پناه جستن
sheltering جان پناه
sheltered پناه دادن
sheltered جان پناه
shelter پناه دادن
to seek refuge پناه جستن
shelterer پناه دهنده
defilade جان پناه
lee side سمت پناه
cestus مشت پناه
mantelet جان پناه
fire in the hole به جان پناه
bunker جان پناه
dismounted defilade جان پناه
ear cap گوش پناه
ear tab گوش پناه
harbor پناه بردن
harbor پناه دادن
hand rail جان پناه
guard rail جان پناه
gorget گلو پناه
erfuge پناه گاه
embower پناه دادن
parapets جان پناه
turrets جان پناه
harbours پناه بردن
harbours پناه دادن
Good grief! پناه برخدا !
Good gracious ! Good heaven ! My god ! پناه برخدا
harbouring پناه بردن
harbouring پناه دادن
parapet جان پناه
harboured پناه دادن
turret جان پناه
harbour پناه بردن
harboured پناه بردن
harbour پناه دادن
bunkers جان پناه
awnings پناه پناهگاه
awning پناه پناهگاه
trench جان پناه
fences خاکریز پناه دادن
tree بدرخت پناه بردن
house of refuge پناه گاه بی نوایان
stockades جان پناه چوبی
stockade جان پناه چوبی
shelters پناهگاه پناه بردن
protective cover جان پناه دفاعی
flight into sickness پناه بردن به بیماری
sheltering پناهگاه پناه بردن
pis aller اخرین پناه چاره
sheltered پناهگاه پناه بردن
sheltered پناه گرفتن سرپناه
approach parapets جان پناه دیوار
shelters پناه گرفتن سرپناه
shelter پناهگاه پناه بردن
shelter پناه گرفتن سرپناه
bombproof پناه دهنده ازاثربمب
benching جان پناه خاکی
lee helm سکان سمت پناه
sheltering پناه گرفتن سرپناه
fence خاکریز پناه دادن
lee سمت پناه دار
they took refuge in a cave بغاری پناه بردند
ante-mural [e] جان پناه دفاعی
lodges به لانه پناه بردن
ensconces پوشاندن پناه دادن
ensconced پوشاندن پناه دادن
ensconce پوشاندن پناه دادن
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
lodged به لانه پناه بردن
lodge به لانه پناه بردن
lair بلانه پناه بردن
lairs بلانه پناه بردن
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
To shelter someone . به کسی پناه دادن
take cover جان پناه گرفتن
ensconcing پوشاندن پناه دادن
protects در پناه سنگر قرار دادن
gun house پناه گاه توپ یاتوپچی
cover جان پناه خفاگاه پوشاندن
side wall of stairs جان پناه کناره پلکان
protecting در پناه سنگر قرار دادن
alee ان سوی قایق که در پناه باداست
bombproof ساختمانی که پناه بمب باشد
coverings جان پناه خفاگاه پوشاندن
to seek refuge پناه بردن پناهنده شدن
covers جان پناه خفاگاه پوشاندن
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
protect در پناه سنگر قرار دادن
ensconces پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
protected در پشت حفاظ دارای جان پناه
ensconcing پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
fire in the hole انفجار نزدیک است به جان پناه
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
fire in the hole فرمان در جان پناه قرار گیرید
ensconce پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
the tree sheltered us fromrain درخت مارا ازباران پناه داد
indoors در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
lee انسوی کشتی که از باد در پناه است بادپناه
case mate بمب پناه جای نصب توپ درناو
leewardly اماده افتادن بان سویی که ازباد در پناه است
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
bestead واقع
situate واقع در
situates واقع در
As it were در واقع
situating واقع در
substantially در واقع
situated or situate واقع
postmortem پس از واقع
indeed در واقع
post mortem پس از واقع
in reality در واقع
gabion سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
osculant واقع شونده
initiatory واقع در اول
yonder واقع درانجا
hypodermal واقع در زیرپوست
mean واقع دروسط
axile واقع درمحور
postern واقع درعقب
untrue خلاف واقع
alpha lyrae نسر واقع
vertical واقع در نوک
centric واقع درمرکز
dichasial واقع در دو طرف
it lies on the east of در خاور واقع
intramontane واقع در کوهستان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com