Dictiornary-Farsi | واقع در نوک پایان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
terminal	واقع در نوک پایان
terminals	واقع در نوک پایان


Other Matches

eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
terminate	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
closest	پایان
issue [outcome]	پایان
sempiternity	بی پایان
infinite time	بی پایان
immortality	بی پایان
termination	پایان
eternality	بی پایان
eternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
end	پایان
abysses	بی پایان
abyss	بی پایان
limit	پایان
unbound	بی پایان
to sit out	تا پایان
incessant	پی در پی بی پایان
windup	پایان
ends	پایان
ended	پایان
forever	بی پایان
foreverness	بی پایان
never-ending	بی پایان
unending	بی پایان
inconclusive	بی پایان
unfinished	بی پایان
ending	پایان
endings	پایان
out <adv.>	پایان
never ending	بی پایان
interminate	بی پایان
aeon	بی پایان
cessation	پایان
closes	پایان
closer	پایان
close	پایان
point	پایان
finishes	پایان
finis	پایان
endless	بی پایان
finish	پایان
finish line	خط پایان
initiator terminator	پایان ده
period	پایان
periods	پایان
eternity	بی پایان
finality	پایان
finallist	پایان رس
eternities	بی پایان
decapoda	ده پایان
end all	پایان
end line	خط پایان
illmitable	بی پایان
illimitable	بی پایان
conclusion	پایان
conclusions	پایان
bourne	پایان
abysm	بی پایان
hexapod	شش پایان
fruition	پایان
jikan	پایان وقت
finish	پایان مسابقه
last a	دم اخر پایان
myriapoda	هزار پایان
finishes	پایان مسابقه
past	پایان یافته
normal termination	پایان عادی
ends	پایان یک دور
ominscience	دانش بی پایان
on side	پایان بازی
eoj	پایان کارob
eternal	بی پایان دائمی
finitude	پایان پذیری
harvest home	پایان درو
inexhaustibility	پایان نا پذیری
It's over.	به پایان رسید.
godspeed	پایان انجام
get through	به پایان رساندن
get over	به پایان رساندن
interminableness	پایان ناپذیری
to go through with	به پایان رساندن
to get oven	به پایان رساندن
get done with	به پایان رساندن
gastropod	شکم پایان
wind up	پایان دادن
eof	پایان فایل
eob	پایان یک بلوک
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
terminable	پایان یافتنی
teleology	پایان شناسی
ended	پایان یک دور
teleologist	پایان شناس
surcease	پایان استراحت
end	پایان یک دور
to come to a end	به پایان رسیدن
omniscience	دانش بی پایان
termination date	تاریخ پایان
terminuse ad quem	نقطه پایان
to see out	به پایان رساندن
to see through	به پایان رساندن
to bring to an end	به پایان رساندن
tapes	نوار خط پایان
taped	نوار خط پایان
tape	نوار خط پایان
wind up	پایان یافتن
irredeemable	پایان ناپذیر
termination	پایان دهی
termination	پایان یابی
fineless	بی پایان کردن
placing judge	داور خط پایان
end mark	علامت بی پایان
end of block	پایان یک بلوک
endless loop	حلقه بی پایان
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
time out <idiom>	پایان وقت
endnote	پایان مدرک
sequel	نتیجه پایان
sequels	نتیجه پایان
subjunction	افزایش در پایان
come off	پایان مسابقه
sign off	پایان دادن به
rhizopod	ریشه پایان
year-end	پایان سال
year-end	سال پایان
do away with <idiom>	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
abend	پایان غیرعادی
conclusion	پایان یک چیز
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
sustainable energy	انرژی بی پایان
thesis	پایان نامه
unceasing	پایان ناپذیر
conclusions	پایان یک چیز
buzzer	زنگ پایان
buzzers	زنگ پایان
interminable	پایان ناپذیر
dissertation	پایان نامه
dissertations	پایان نامه
terminating	پایان دار
terminating	پایان بخش
to turn out	به پایان رسیدن
Over and out!	پایان خبر !
endless	بدون پایان
Over and out!	پایان اعلان !
atrocious	با شرارت بی پایان
theses	پایان نامه
over	پایان یافتن
over-	پایان یافتن
situating	واقع در
indeed	در واقع
situated or situate	واقع
postmortem	پس از واقع
post mortem	پس از واقع
substantially	در واقع
As it were	در واقع
situate	واقع در
situates	واقع در
bestead	واقع
in reality	در واقع
postlude	قطعه موسیقی پایان
chute	دالان پایان دوصحرانوردی
grallatorial	وابسته به دراز پایان
year-end	وابسته به پایان سال
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
periods	نقطه پایان جمله
continuous	بدون پایان یابدون قط عی
postseason	بعد از پایان فصل
zazen	پایان استراحت نشسته
post fix	در پایان واژه چسباندن
i am through with my work	کارم به پایان رسید
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
final whistle	سوت پایان [ورزش]
d. certificate	ورقه پایان خدمت
point fund	پاداش پایان فصل
interminably	بطور پایان ناپذیر
chutes	دالان پایان دوصحرانوردی
period	نقطه پایان جمله
wires	خط اغاز یا پایان مسابقه
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
crashes	پایان عملیات کامپیوتر
crashed	پایان عملیات کامپیوتر
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
crash	پایان عملیات کامپیوتر
finish tape	نوار پایان مسابقه
finish yarn	نوار پایان مسابقه
sit out	تا پایان چیزی نشستن
teleologic	وابسته به پایان شناسی
terminating symbol	نماد پایان بخش
exit interview	مصاحبه پایان خدمت
full point	نقطه پایان جمله
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
get through	به پایان رساندن گذراندن
wire	خط اغاز یا پایان مسابقه
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن