English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
intramontane واقع در کوهستان
Other Matches
mountains کوهستان
mountain کوهستان
highlander اهل کوهستان
saint bernard سگ راهنمای کوهستان
hair pin bend مارپیچ کوهستان
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
postmortem پس از واقع
situated or situate واقع
substantially در واقع
in reality در واقع
situating واقع در
bestead واقع
situate واقع در
post mortem پس از واقع
As it were در واقع
situates واقع در
indeed در واقع
realist واقع بین
realist واقع گرا
realists واقع بین
realists واقع گرا
subjacent واقع در زیر
precordial واقع در پیش دل
shipside واقع در کنارکشتی
situated واقع شده در
simultaneous with each other با هم واقع شونده
sincipital واقع در جلوی سر
sinisteral واقع درسمت چپ
initial واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
situated or situate واقع شده
situated واقع در جایگزین
lumbar واقع در کمر
intradermic واقع در زیرپوست
axile واقع درمحور
intradermal واقع در زیرپوست
intervascular واقع در میان رگ ها
extreme position واقع درمنتهاالیه
capsulate واقع درکپسول
centric واقع درمرکز
dereism واقع گریزی
dichasial واقع در دو طرف
initiatory واقع در اول
extraception واقع نگری
hypodermal واقع در زیرپوست
flight from reality واقع گریزی
intralogical واقع در حدودمنطق
it lies on the east of در خاور واقع
postern واقع درعقب
osculant واقع شونده
realistic واقع بین
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
alpha lyrae نسر واقع
trumped up خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
located inside تو واقع شده
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
haemal واقع درسوی دل
yonder واقع درانجا
vertical واقع در نوک
nether واقع در زیر
to come to pass واقع شدن
covenants واقع شود
covenant واقع شود
realism واقع گرایی
onshore واقع در ساحل
to take place واقع شدن
objectivity واقع بینی
realism واقع گرائی
realism واقع بینی
sets واقع شده
vega نسر واقع
vanward واقع درجلو
transpontine واقع در انسوی پل
down to earth واقع بین
procephalic واقع در جلو سر
hindering واقع درعقب
hinders واقع درعقب
superjacent واقع درفوق
nether واقع در پایین
lied واقع شدن
realistic واقع گرایانه
lie واقع شدن
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
sublunar واقع در زیرقمر
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
occur واقع شدن
hindered واقع درعقب
take place واقع شدن
setting up واقع شده
down-to-earth واقع بین
set واقع شده
lies واقع شدن
occurred واقع شدن
occurring واقع شدن
hinder واقع درعقب
occurs واقع شدن
interscapular واقع در میان دو کتف
interplanetary واقع در بین سیارات
intermundane واقع در میان دو جهان
intermontane واقع در میان دو کوه
interseptal واقع در میان جدارها
interseptal واقع در میان پره ها
intertribal واقع در میان قبیله ها
intermural واقع در میان دیوارها
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
interaxial واقع در میان دو کوه
interaxal واقع در میان دو کوه
interamnian واقع در میان دو رودخانه
hypogynous واقع در زیر تخمدان
hypogeous واقع در شکم خاک
hypogeal واقع در شکم خاک
haemal واقع درسوی چپ سینه
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
hypogastric واقع در زیر شکم
interjacent در میان واقع شونده
interfacial واقع در میان دورو
interdigitate واقع در میان انگشتان
interdigital واقع در میان انگشتان
interdental واقع در میان دو دندان
intercolumnar واقع در میان دو ستون
intercililary واقع در میان ابروها
half way واقع در نیمه راه
interurban واقع در میان شهرها
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
surfacer جسم واقع در سطح
premedial واقع در نیمه قدامی
prehepatic واقع در جلو جگر
precostal واقع در پیش دنده ها
to come in useful سودمند واقع شدن
pre ocular واقع در جلو چشم
pragmatics فعال واقع بین
postcardinal واقع در پشت قلب
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
superlunary واقع بر بالای ماه
superlunar واقع دربالای ماه
sublingual واقع درزیر زبان
subcartilaginous واقع در زیر غضروف
southwestern واقع در جنوب غربی
southwest واقع در جنوب غربی
situated to the right واقع دردست راست
sublunary واقع در زیر ماه
subocular واقع درزیر چشم
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
pantropical واقع در مناطق حاره
pantropic واقع در مناطق حاره
left handed واقع در سمت چپ ناشی
laterad واقع درخط افقی
it never occurred again دیگر واقع نشد
intratelluric واقع در درون زمین
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
intracellular واقع در درون سلول
intra uterine واقع در درون زهدان
premedian واقع در نیمه قدامی
lobar واقع در قسمتهای ریه
mid most واقع در عین وسط
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
nodal واقع درنزدیک گره
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
ventral واقع بر روی شکم
moral realism واقع نگری اخلاقی
midship واقع درمیان کشتی
midmost واقع در عین وسط
middlemost واقع در عین وسط
intervertebral واقع در میان مهره ها
nocturnal واقع شونده درشب
post-natal واقع شونده پس از تولد
post natal واقع شونده پس از تولد
alpine واقع در ارتفاع زیاد
cislunar واقع درجو قمر
lateral واقع درخط افقی
become entitled to مصداق ..... واقع شدن
terminals واقع در نوک پایان
terminal واقع در نوک پایان
critical واقع درمرحله انتقال
dextral واقع درطرف راست
mural واقع برروی دیوار
caudel وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
pragmatic فعال واقع بین
head دربالا واقع شدن
above مافوق واقع دربالا
mediated درمیان واقع شدن
worked موثر واقع شدن
work موثر واقع شدن
murals واقع برروی دیوار
avail دردسترس واقع شدن
caudate وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com