Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
happen
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
happened
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
happens
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
Other Matches
run into (someone)
<idiom>
برخوردکردن با(کسی)
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
bops
تصادف کردن برخوردکردن
bopping
تصادف کردن برخوردکردن
bopped
تصادف کردن برخوردکردن
bop
تصادف کردن برخوردکردن
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
casually
تصادفا"
accidently
<adv.>
تصادفا
peradventure
تصادفا
as it happens
<adv.>
تصادفا
accidentally
<adv.>
تصادفا
incidentally
<adv.>
تصادفا
by hazard
<adv.>
تصادفا
coincidentally
<adv.>
تصادفا
by happenstance
<adv.>
تصادفا
at random
<adv.>
تصادفا
by chance
<adv.>
تصادفا
by a coincidence
<adv.>
تصادفا
by accident
<adv.>
تصادفا
fortuitously
<adv.>
تصادفا
haply
احتمالا تصادفا
enpassant
درضمن تصادفا
hit or miss
اتفاقا تصادفا
hazardously
تصادفا" الله بختی
Accidentally. By chance. By accident.
بر حسب تصادف
[تصادفا]
casualism
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
intermittent error
خطایی که تصادفا در سیستم ارتباطی یا کامپیوتر رخ میدهد به علت خطای برنامه برنامه یا اختلال
situates
واقع در
situate
واقع در
situating
واقع در
postmortem
پس از واقع
substantially
در واقع
indeed
در واقع
As it were
در واقع
bestead
واقع
in reality
در واقع
situated or situate
واقع
post mortem
پس از واقع
realist
واقع گرا
initialing
واقع در اغاز
initialled
واقع در اغاز
lumbar
واقع در کمر
initialed
واقع در اغاز
precordial
واقع در پیش دل
initial
واقع در اغاز
situated or situate
واقع شده
initialling
واقع در اغاز
initials
واقع در اغاز
realist
واقع بین
situated
واقع در جایگزین
realists
واقع بین
sinisteral
واقع درسمت چپ
sincipital
واقع در جلوی سر
shipside
واقع در کنارکشتی
procephalic
واقع در جلو سر
situated
واقع شده در
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
postern
واقع درعقب
intramontane
واقع در کوهستان
intralogical
واقع در حدودمنطق
intradermic
واقع در زیرپوست
intradermal
واقع در زیرپوست
capsulate
واقع درکپسول
centric
واقع درمرکز
intervascular
واقع در میان رگ ها
dereism
واقع گریزی
dichasial
واقع در دو طرف
initiatory
واقع در اول
extraception
واقع نگری
extreme position
واقع درمنتهاالیه
flight from reality
واقع گریزی
hypodermal
واقع در زیرپوست
it lies on the east of
در خاور واقع
axile
واقع درمحور
realistic
واقع بین
realistic
واقع گرایانه
realistically
واقع بین
realistically
واقع گرایانه
trumped up
خلاف واقع
trumped-up
خلاف واقع
osculant
واقع شونده
located inside
تو واقع شده
alpha lyrae
نسر واقع
limitrophe
واقع در مرز
life like
واقع نما
haemal
واقع درسوی دل
subjacent
واقع در زیر
sets
واقع شده
nether
واقع در پایین
nether
واقع در زیر
vega
نسر واقع
vanward
واقع درجلو
onshore
واقع در ساحل
transpontine
واقع در انسوی پل
down to earth
واقع بین
down-to-earth
واقع بین
realism
واقع گرایی
to come to pass
واقع شدن
realism
واقع گرائی
covenant
واقع شود
covenants
واقع شود
vertical
واقع در نوک
setting up
واقع شده
yonder
واقع درانجا
set
واقع شده
realists
واقع گرا
hinder
واقع درعقب
mean
واقع دروسط
hinders
واقع درعقب
meanest
واقع دروسط
take place
واقع شدن
meaner
واقع دروسط
sublunar
واقع در زیرقمر
lies
واقع شدن
lied
واقع شدن
superjacent
واقع درفوق
lie
واقع شدن
hindered
واقع درعقب
untrue
خلاف واقع
to take place
واقع شدن
realism
واقع بینی
hindering
واقع درعقب
objectivity
واقع بینی
occur
واقع شدن
occurred
واقع شدن
occurring
واقع شدن
occurs
واقع شدن
interscapular
واقع در میان دو کتف
hypogynous
واقع در زیر تخمدان
intermural
واقع در میان دیوارها
intertribal
واقع در میان قبیله ها
interplanetary
واقع در بین سیارات
hypogeous
واقع در شکم خاک
interurban
واقع در میان شهرها
hypogeal
واقع در شکم خاک
interseptal
واقع در میان جدارها
interseptal
واقع در میان پره ها
hypogastric
واقع در زیر شکم
intermundane
واقع در میان دو جهان
intercolumnar
واقع در میان دو ستون
interaxial
واقع در میان دو کوه
interdental
واقع در میان دو دندان
intercellular
واقع در میان یاخته ها
intratelluric
واقع در درون زمین
interdigital
واقع در میان انگشتان
interdigitate
واقع در میان انگشتان
intercensal
واقع در میان دو سرشماری
interaxal
واقع در میان دو کوه
interfacial
واقع در میان دورو
interjacent
در میان واقع شونده
intermaxillary
واقع در میان ارواره ها
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
intermontane
واقع در میان دو کوه
intercililary
واقع در میان ابروها
intervertebral
واقع در میان مهره ها
subcartilaginous
واقع در زیر غضروف
supraclavicular
واقع دربالای ترقوه
surfacer
جسم واقع در سطح
premedian
واقع در نیمه قدامی
premedial
واقع در نیمه قدامی
prehepatic
واقع در جلو جگر
precostal
واقع در پیش دنده ها
to come in useful
سودمند واقع شدن
pre ocular
واقع در جلو چشم
superlunary
واقع بر بالای ماه
superlunar
واقع دربالای ماه
subsacral
واقع درزیراستخوان خاجی
southwestern
واقع در جنوب غربی
southwest
واقع در جنوب غربی
situated to the right
واقع دردست راست
subsolar
واقع در نواحی گرمسیر
sublingual
واقع درزیر زبان
sublunary
واقع در زیر ماه
suboceanic
واقع درعمق اقیانوس
subocular
واقع درزیر چشم
pragmatics
فعال واقع بین
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
laterad
واقع درخط افقی
it never occurred again
دیگر واقع نشد
to keep one's feet on the ground
<idiom>
واقع بین ماندن
intracellular
واقع در درون سلول
pantropical
واقع در مناطق حاره
lobar
واقع در قسمتهای ریه
mid most
واقع در عین وسط
postcardinal
واقع در پشت قلب
pantropic
واقع در مناطق حاره
ventral
واقع بر روی شکم
nodal
واقع درنزدیک گره
moral realism
واقع نگری اخلاقی
midship
واقع درمیان کشتی
midmost
واقع در عین وسط
middlemost
واقع در عین وسط
intra uterine
واقع در درون زهدان
downstairs
واقع در طبقه زیر
worked
موثر واقع شدن
work
موثر واقع شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com