Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
interscholastic
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
Other Matches
epizootic
منتشر شونده درمیان جانوران
midship
واقع درمیان کشتی
mediate
درمیان واقع شدن
mediated
درمیان واقع شدن
mediating
درمیان واقع شدن
mediates
درمیان واقع شدن
mediate
واقع درمیان غیر مستقیم
mediating
واقع درمیان غیر مستقیم
mediates
واقع درمیان غیر مستقیم
mediated
واقع درمیان غیر مستقیم
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
osculant
واقع شونده
interjacent
در میان واقع شونده
post natal
واقع شونده پس از تولد
post-natal
واقع شونده پس از تولد
intermediate
در میان واقع شونده
nocturnal
واقع شونده درشب
etesian
واقع شونده بطورسالیانه
intervocal
میان دو صدا واقع شونده
simultaneous
باهم واقع شونده همزمان
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
posttraumatic
واقع شونده پس از تصادف یا ضربه
coincident
واقع شونده دریک وقت
etesian
سالی یک مرتبه واقع شونده
intervicalic
میان دو صدا واقع شونده
preterminal
واقع شونده قبل از مرگ
isochronous
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
synchronous
همگاه واقع شونده بطور هم زمان
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
preovulatory
واقع شونده درمرحله قبل ازتخم گذاری
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
almamater
اموزشگاه
education center
اموزشگاه
school
اموزشگاه
schools
اموزشگاه
academies
دانشگاه اموزشگاه
private schools
اموزشگاه خصوصی
schoolmistresses
مدیره اموزشگاه
night schools
اموزشگاه شبانه
parochial school
اموزشگاه کلیسایی
preparatory school
اموزشگاه امادگی
truants
از اموزشگاه گریززدن
truant
از اموزشگاه گریززدن
preparatory schools
اموزشگاه امادگی
special school
اموزشگاه استثنایی
nongraded school
اموزشگاه بی دانشپایه
technical school
اموزشگاه فنی
principal of a school
مدیر اموزشگاه
night school
اموزشگاه شبانه
private school
اموزشگاه خصوصی
comprehensive schools
اموزشگاه جامع
dominie
رئیس اموزشگاه
dogo
اموزشگاه جودو
comprehensive school
اموزشگاه جامع
schoolmistress
مدیره اموزشگاه
school report
گزارش اموزشگاه
head master
مدیر اموزشگاه
hedge school
اموزشگاه پست
foundation school
اموزشگاه موقوف
training school
اموزشگاه حرفهای
interscholastic competition
مسابقه اموزشگاه ها
vocational school
اموزشگاه حرفهای
lockup
تعطیل کردن اموزشگاه
conservatoire
اموزشگاه هنرهای زیبا
school slang
اصطلاح ویژه اموزشگاه
schools
پیروان یک مکتب اموزشگاه
schoolhouses
ساختمان یاعمارت اموزشگاه
school
پیروان یک مکتب اموزشگاه
school pence
پول هفتگی اموزشگاه
manege
اموزشگاه اسب سواری
school fee
ماهیانه یا شهریه اموزشگاه
schoolhouse
ساختمان یاعمارت اموزشگاه
boarding school
اموزشگاه شبانه روزی
boarding schools
اموزشگاه شبانه روزی
lockups
تعطیل کردن اموزشگاه
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
to play the truant
از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
ragged school
اموزشگاه مجانی برای بچههای بینوا
midst
درمیان
amid
درمیان
between
درمیان
alternates
یک درمیان
alternate
یک درمیان
alternated
یک درمیان
twixt
درمیان
tween
درمیان
in between
درمیان
betwixt
درمیان
altern
یک درمیان
amidst
درمیان
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
encloses
درمیان گذاشتن
every other d.
یک روز درمیان
amidships
درمیان کشتی
interjects
درمیان انداختن
interjecting
درمیان انداختن
double space
یک خط درمیان نوشتن
every other day
یک روز درمیان
d. about
یک روز درمیان
Every three days .
سه روز درمیان
Every other day . On alternate days .
یکروز درمیان
interject
درمیان انداختن
Among the people .
درمیان مردم
interjected
درمیان انداختن
interlucent
درمیان درخشنده
affiliate
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
درمیان خودپذیرفتن
affiliating
درمیان خودپذیرفتن
enclosing
درمیان گذاشتن
enclose
درمیان گذاشتن
affiliated
درمیان خودپذیرفتن
among
درمیان درزمرهء
triple space
دو خط درمیان کردن
amid ships
درمیان کشتی
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
prefectoral
مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران
mixed school
اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند
cross file
یک درمیان در دو جهت قراردادن
medially
چنانکه درمیان باشد
adopts
درمیان خود پذیرفتن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
across
ازاین سو بان سو درمیان
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
alternates
یک درمیان امدن متناوب
alternate
یک درمیان امدن متناوب
alternated
یک درمیان امدن متناوب
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
pierglass
اینه قدی درمیان دوپنجره
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
intermediate
درمیان اینده مداخله کننده
storage interleaving
درمیان انباره جای دادن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
ruderal
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to get in a word edgeways
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to put in
درمیان اوردن نقل قول کردن
intervale
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
pyrenran
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intra
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
to knit peace between nations
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
canoness
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
water plate
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofer
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
brown minor
براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
folding
تا شونده
squashy
له شونده
diminishing
کم شونده
step down
کم شونده
deliquescent
اب شونده
vimineous
خم شونده
coagulable
دلمه شونده
liquescent
مایع شونده
aggravative
بدتر شونده
changful
جوربجور شونده
adrenergic
فعال شونده
assimilatory
هم جنس شونده
acidific
ترش شونده
frequent
تکرار شونده
inhibitor
مانع شونده
causative
سبب شونده
riser
بلند شونده
inbound
وارد شونده
latescent
پنهان شونده
changful
دگرگون شونده
locator
جایگزین شونده
frequented
تکرار شونده
clotty
دلمه شونده
migratory
جابجا شونده
metastatic
جابجا شونده
stretchier
گشاد شونده
clastic
تقسیم شونده
meliorative
بهتر شونده
clastic
جدا شونده
ameliorative
بهتر شونده
analysand
تحلیل شونده
incoming
وارد شونده
frequents
تکرار شونده
insured
بیمه شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com