Dictiornary-Farsi | واقع نگری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
extraception	واقع نگری


Search result with all words

moral realism	واقع نگری اخلاقی
Other Matches

intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
holism	کل نگری
retrospect	پس نگری
retrospection	پس نگری
retrospective view [on]	پس نگری [به]
physiologism	فیزیولوژی نگری
organicism	عضوی نگری
vitalism	حیاتی نگری
operationalism	عملیاتی نگری
objectivism	عینی نگری
atomism	ذره نگری
hereditarianism	ارثی نگری
nervism	عصب نگری
necropsy	مرده نگری
prospects	اینده نگری
prospecting	اینده نگری
preformism	ذاتی نگری
finalism	غایت نگری
expectations	پیش نگری
expectation	پیش نگری
foresight	پیش نگری
sensationalism	حسی نگری
dualism	دوگانه نگری
forecasting	پیش نگری
phenomenalism	پدیدار نگری
personalism	شخص نگری
parallelism	توازی نگری
pansexualism	جنسی نگری
panpsychism	روحی نگری
prospected	اینده نگری
prospect	اینده نگری
empiricism	تجربی نگری
introspection	درون نگری
intraception	عاطفی نگری
elementarism	عنصری نگری
centralism	مرکزی نگری
biologism	زیستی نگری
Elementarism	عنصر نگری
self observation	خویشتن نگری
probabilism	احتمالی نگری
psychologism	روانشناختی نگری
absolutism	مطلق نگری
purposivism	غایت نگری
nativism	فطری نگری
physicalism	فیزیکی نگری
geneticism	ارثی نگری
relativism	نسبی نگری
cultural parallelism	توازی نگری فرهنگی
cultural relativism	نسبی نگری فرهنگی
biologism	زیست شناختی نگری
introspectionist	خویشتن نگری است
perfect foresight	اینده نگری کامل
cultural absolutism	مطلق نگری فرهنگی
mechanistic theory	نظریه ماشینی نگری
psychoneural parallelism	توازی نگری روانی- عصبی
providence	صرفه جویی اینده نگری
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
Peeping Toms	نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Tom	نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
prospect [of something]	آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
indeed	در واقع
post mortem	پس از واقع
situated or situate	واقع
As it were	در واقع
postmortem	پس از واقع
situating	واقع در
bestead	واقع
substantially	در واقع
situate	واقع در
in reality	در واقع
situates	واقع در
hindered	واقع درعقب
limitrophe	واقع در مرز
located inside	تو واقع شده
it lies on the east of	در خاور واقع
dereism	واقع گریزی
intradermal	واقع در زیرپوست
life like	واقع نما
intramontane	واقع در کوهستان
procephalic	واقع در جلو سر
intralogical	واقع در حدودمنطق
dichasial	واقع در دو طرف
intradermic	واقع در زیرپوست
realists	واقع گرا
realists	واقع بین
centric	واقع درمرکز
capsulate	واقع درکپسول
intervascular	واقع در میان رگ ها
trumped up	خلاف واقع
postern	واقع درعقب
realistically	واقع گرایانه
realistically	واقع بین
realistic	واقع گرایانه
realistic	واقع بین
osculant	واقع شونده
precordial	واقع در پیش دل
alpha lyrae	نسر واقع
flight from reality	واقع گریزی
lumbar	واقع در کمر
axile	واقع درمحور
trumped-up	خلاف واقع
extreme position	واقع درمنتهاالیه
realist	واقع گرا
untrue	خلاف واقع
yonder	واقع درانجا
vertical	واقع در نوک
covenants	واقع شود
vega	نسر واقع
vanward	واقع درجلو
to take place	واقع شدن
down-to-earth	واقع بین
down to earth	واقع بین
onshore	واقع در ساحل
to come to pass	واقع شدن
nether	واقع در زیر
nether	واقع در پایین
transpontine	واقع در انسوی پل
covenant	واقع شود
objectivity	واقع بینی
initiatory	واقع در اول
lies	واقع شدن
lied	واقع شدن
lie	واقع شدن
meanest	واقع دروسط
meaner	واقع دروسط
mean	واقع دروسط
realism	واقع بینی
realism	واقع گرایی
setting up	واقع شده
sets	واقع شده
realism	واقع گرائی
take place	واقع شدن
situated	واقع در جایگزین
sincipital	واقع در جلوی سر
sublunar	واقع در زیرقمر
initialled	واقع در اغاز
subjacent	واقع در زیر
situated or situate	واقع شده
sinisteral	واقع درسمت چپ
simultaneous with each other	با هم واقع شونده
shipside	واقع در کنارکشتی
set	واقع شده
realist	واقع بین
initial	واقع در اغاز
initialed	واقع در اغاز
initialing	واقع در اغاز
initialling	واقع در اغاز
initials	واقع در اغاز
situated	واقع شده در
haemal	واقع درسوی دل
hinder	واقع درعقب
hindering	واقع درعقب
occurs	واقع شدن
hinders	واقع درعقب
occurring	واقع شدن
occurred	واقع شدن
superjacent	واقع درفوق
hypodermal	واقع در زیرپوست
occur	واقع شدن
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
intracellular	واقع در درون سلول
intercililary	واقع در میان ابروها
intermontane	واقع در میان دو کوه
intercolumnar	واقع در میان دو ستون
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
interjacent	در میان واقع شونده
interaxal	واقع در میان دو کوه
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interseptal	واقع در میان جدارها
intra uterine	واقع در درون زهدان
interseptal	واقع در میان پره ها
interdigital	واقع در میان انگشتان
interdental	واقع در میان دو دندان
interfacial	واقع در میان دورو
intermural	واقع در میان دیوارها
intertribal	واقع در میان قبیله ها
interurban	واقع در میان شهرها
intercellular	واقع در میان یاخته ها
intermaxillary	واقع در میان ارواره ها
interscapular	واقع در میان دو کتف
intervertebral	واقع در میان مهره ها
interplanetary	واقع در بین سیارات
interaxial	واقع در میان دو کوه
intermundane	واقع در میان دو جهان
intratelluric	واقع در درون زمین
subsacral	واقع درزیراستخوان خاجی
subocular	واقع درزیر چشم
suboceanic	واقع درعمق اقیانوس
sublunary	واقع در زیر ماه
sublingual	واقع درزیر زبان
subsolar	واقع در نواحی گرمسیر
subcartilaginous	واقع در زیر غضروف
southwestern	واقع در جنوب غربی
superlunar	واقع دربالای ماه
superlunary	واقع بر بالای ماه
to keep one's feet on the ground <idiom>	واقع بین ماندن
ventral	واقع بر روی شکم
to suffer wrong	مظلوم واقع شدن
to come in useful	سودمند واقع شدن
surfacer	جسم واقع در سطح