English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
moral realism واقع نگری اخلاقی
Other Matches
extraception واقع نگری
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
holism کل نگری
retrospection پس نگری
retrospect پس نگری
retrospective view [on] پس نگری [به]
foresight پیش نگری
expectation پیش نگری
panpsychism روحی نگری
prospects اینده نگری
expectations پیش نگری
pansexualism جنسی نگری
elementarism عنصری نگری
forecasting پیش نگری
self observation خویشتن نگری
organicism عضوی نگری
psychologism روانشناختی نگری
biologism زیستی نگری
necropsy مرده نگری
phenomenalism پدیدار نگری
nativism فطری نگری
Elementarism عنصر نگری
purposivism غایت نگری
objectivism عینی نگری
probabilism احتمالی نگری
atomism ذره نگری
operationalism عملیاتی نگری
preformism ذاتی نگری
relativism نسبی نگری
nervism عصب نگری
prospected اینده نگری
parallelism توازی نگری
centralism مرکزی نگری
dualism دوگانه نگری
absolutism مطلق نگری
introspection درون نگری
hereditarianism ارثی نگری
sensationalism حسی نگری
finalism غایت نگری
physicalism فیزیکی نگری
physiologism فیزیولوژی نگری
intraception عاطفی نگری
personalism شخص نگری
prospecting اینده نگری
vitalism حیاتی نگری
geneticism ارثی نگری
prospect اینده نگری
empiricism تجربی نگری
biologism زیست شناختی نگری
perfect foresight اینده نگری کامل
introspectionist خویشتن نگری است
mechanistic theory نظریه ماشینی نگری
cultural relativism نسبی نگری فرهنگی
cultural absolutism مطلق نگری فرهنگی
cultural parallelism توازی نگری فرهنگی
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
providence صرفه جویی اینده نگری
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
Peeping Toms نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Tom نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
prospect [of something] آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
petulance بد اخلاقی
immorality بد اخلاقی
ethical اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
moral اخلاقی
gnomic اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
principle اصل اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
principle اخلاقی کردن
apologue حکایت اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
conducted رفتار اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
byword گفته اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
parables داستان اخلاقی
parable داستان اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
precepts قاعده اخلاقی
fable حکایت اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
moral education اموزش اخلاقی
ethical relativism نسبیت اخلاقی
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
foible صعف اخلاقی ضعف
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
foibles صعف اخلاقی ضعف
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
indeed در واقع
bestead واقع
in reality در واقع
As it were در واقع
post mortem پس از واقع
substantially در واقع
postmortem پس از واقع
situated or situate واقع
situate واقع در
situates واقع در
situating واقع در
dichasial واقع در دو طرف
yonder واقع درانجا
located inside تو واقع شده
situated or situate واقع شده
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
covenant واقع شود
setting up واقع شده
capsulate واقع درکپسول
dereism واقع گریزی
centric واقع درمرکز
superjacent واقع درفوق
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
intradermic واقع در زیرپوست
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
shipside واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other با هم واقع شونده
sincipital واقع در جلوی سر
sinisteral واقع درسمت چپ
sets واقع شده
set واقع شده
lie واقع شدن
sublunar واقع در زیرقمر
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
intramontane واقع در کوهستان
initiatory واقع در اول
intralogical واقع در حدودمنطق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com