English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
singular واژه مفرد صیغه مفرد
Other Matches
singular مفرد
I اول شخص مفرد
singularize بشکل مفرد دراوردن
shalt دوم شخص مفرد حاضرفعل shall
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
tutoyer دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
free lance مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
formulas صیغه
formulae صیغه
concubines صیغه
formula صیغه
concubine صیغه
formula of contract صیغه عقد
the plural number صیغه جمع
plural صیغه جمع
desiderative صیغه تمنی
concubinage زندگانی با صیغه
odalisque کلفت یا صیغه
portmanteau واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus واژه مرکب از دو واژه
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
first person صیغه اول شخص
the optative mood صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
ablative مفعول منه صیغه الت
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
unipersonal واحد دارای یک افنوم منحصربیک صیغه
special contracts منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
terming واژه
term واژه
neologisms نو واژه
termed واژه
worded واژه
mosul واژه
word واژه
neologism نو واژه
wordbook واژه نامه
dissylable واژه دوهجائی
punctuation for reference زیر واژه
loanword واژه بیگانه
word order ترتیب واژه ها
word count واژه شماری
loanword واژه عاریه
lexicology واژه شناسی
neolalia واژه تراشی
buzz word رمز واژه
buzz words رمز واژه
glossary واژه نامه
score out that word ان واژه را خط بزنید
stimulus word واژه محرک
the root of a word ریشه واژه
lexicon [dictionary] واژه نامه
philologist واژه شناس
word book واژه نامه
wordbook واژه نامه
paronym واژه هم ریشه
word deafness واژه کری
worded واژه سخن
neologism واژه تراشی
neologism واژه جدید
glossaries واژه نامه
word واژه سخن
glossary واژه نامه
pejorative واژه تحقیری
word-blindness واژه کوری
word blindness واژه کوری
cognate واژه هم ریشه
coinage ابداع واژه
neologisms واژه جدید
neologisms واژه تراشی
synonym واژه مترادف
intercalation واژه افزایی
synonym واژه هم معنی
dictionary واژه نامه
synonyms واژه مترادف
synonyms واژه هم معنی
keyword واژه کلیدی
word span test ازمون فراخنای واژه ها
wordage کلمات واژه بندی
homely [British E] <adj.> خفه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> سنگین [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> بیمزه [واژه تحقیری]
wordprocessing program برنامه واژه پردازی
octosyllable واژه هشت هجائی
score out that word روی ان واژه خط بکشید
lexicons واژه نامه دیکسیونر
prandial واژه شوخی امیز
lexicon واژه نامه دیکسیونر
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
post fix در پایان واژه چسباندن
polysllable واژه جند هجائی
pentasyllable واژه پنج هجائی
logomachy بازی واژه پردازی
teragram واژه چهار حرفی
that word is obsolescent ان واژه کم کم دارد مهجور
word association test ازمون تداعی واژه ها
word building test ازمون واژه سازی
syncopation کوتاه سازی واژه
this word means a dog این واژه یعنی سگ
septisyllable واژه هفت هجائی
word choice test ازمون واژه گزینی
God bless [you] ! خدا حافظ [واژه کهنه]
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary واژه نامه ضمیمه کتاب
malaprop کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
slang واژه عامیانه وغیر ادبی
nomenclature فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
dictionary کتاب لغت واژه نامه
dictionaries کتاب لغت واژه نامه
glossaries واژه نامه ضمیمه کتاب
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
rebus نشاندادن واژه ها بصورت مصور
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
homely [British E] <adj.> عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
bawdry زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
cantoria [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
anglo-chinois [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
alinik design واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
to inspan oxen این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
Genius Loci نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
kpsi [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
worid کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
Chrismon [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
backwater محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
philological وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
Royal Bokhara فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
philology زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
kikalak design طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
loan عاریه واژه عاریه
loaning عاریه واژه عاریه
loans عاریه واژه عاریه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com