Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
logogram
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
Other Matches
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
teragram
واژه چهار حرفی
wordage
کلمات واژه بندی
VIPs
مخفف کلمات
VIP
مخفف کلمات
shan't
مخفف کلمات not shall
thesauruses
فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
thesaurus
فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
she'd
مخفف کلمات had sheوwould she
awol
مخفف کلمات leave absentwithout
SOS
مخفف کلمات ship our save
exponent
کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
exponents
کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
kpsi
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
status
کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
introductory word
کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
trigraph
سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
homonym
کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
homograph
کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
escape character
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
id
کلمه رمز یا کلمهای کاربری را مشخص میکند تا به سیستم دستیابی داشته باشد
dactyl
کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
acronym
کلمه ای که از حرف اول کلمات دیگری ترکیب شده باشد
hypermedia
متن با کلمات کلیدی خاص که قادر به نمایش تصویر و صوت باشد
acronyms
کلمه ایکه از حرف اول کلمات دیگری ترکیب شده باشد
snd
مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایل که حاوی داده صوتی دیجیتال باشد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
speeches
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
semantics
1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
slice
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slices
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
mikes
مخفف اسم خاص میکائیل مخفف کلمه میکروفون
mike
مخفف اسم خاص میکائیل مخفف کلمه میکروفون
spelling checker
لغت نامه کلمات ای که درست نوشته شده اند در کامپیوتر که برای بررسی صحت نوشتن کلمات متن به کار می رود
spellchecker
لغت نامه کلمات ای که درست نوشته شده اند در کامپیوتر که برای بررسی صحت نوشتن کلمات متن به کار می رود
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
kikalak design
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
portmanteau
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux
واژه مرکب از دو واژه
dictionary
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionaries
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
lexical
کلمهای
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
etymologize
وجه اشتقاق کلمهای راپیداکردن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
descriptions
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
identifier
کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
barytone
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
phoneme
که ممکن است کلمهای را ایجاد کند
description
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
jaw breaker
سنگ شکن کلمهای که تلفظ ان دشواراست
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
buzzword
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
overflows
بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
overflowed
بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
operators
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
overflow
بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
operator
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
aspirating
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
input/output
کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
acronym
حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
acronyms
حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
heteronym
کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
lettered
حرفی
uniliteral
یک حرفی
incommunicatively
با کم حرفی
incommunicativeness
کم حرفی
garrulity
پر حرفی
lexical
حرفی
reviling
بد حرفی
taciturnity
کم حرفی
pauciloquy
کم حرفی
long tongue
پر حرفی
monomial
تک حرفی
triliteral
سه حرفی
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
who said so?
که چنین حرفی زد
letter quality
کیفیت حرفی
literal
حرفی لفظی
four-letter word
واژهیچهار حرفی
triliteralism
حالت سه حرفی
what have you to say?
چه حرفی دارید
pass a remark
حرفی زدن
four-letter words
واژهیچهار حرفی
palaver
پر حرفی کردن
triliteral
کلمه سه حرفی
routing identifier
نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
To tald someones head off.
سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
trigram
هجای بی معنی سه حرفی
To take offence at something . To take something to heart .
حرفی را بدل گرلتن
slip of the tongue
<idiom>
حرفی رانسنجیده زدن
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
to insert a letter in a word
حرفی را در میان واژهای جادادن
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
spirant
حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
labialize
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
processor
کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
emptiest
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
emptied
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
null
حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
But no one was ever talking about that!
اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
erase character
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
ascii
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slides
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
d. letter
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
new
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newer
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newest
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new-
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
fills
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
fill
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
LIST chunk
که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
logical
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
termed
واژه
mosul
واژه
worded
واژه
neologisms
نو واژه
neologism
نو واژه
terming
واژه
word
واژه
term
واژه
nundinal letter
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
punctuation for reference
زیر واژه
synonyms
واژه هم معنی
neologism
واژه جدید
worded
واژه سخن
buzz word
رمز واژه
buzz words
رمز واژه
philologist
واژه شناس
dissylable
واژه دوهجائی
lexicon
[dictionary]
واژه نامه
score out that word
ان واژه را خط بزنید
synonyms
واژه مترادف
dictionary
واژه نامه
lexicology
واژه شناسی
neologisms
واژه تراشی
paronym
واژه هم ریشه
glossary
واژه نامه
synonym
واژه مترادف
synonym
واژه هم معنی
neologisms
واژه جدید
word
واژه سخن
neologism
واژه تراشی
stimulus word
واژه محرک
intercalation
واژه افزایی
word deafness
واژه کری
word count
واژه شماری
word-blindness
واژه کوری
word blindness
واژه کوری
cognate
واژه هم ریشه
loanword
واژه عاریه
neolalia
واژه تراشی
loanword
واژه بیگانه
pejorative
واژه تحقیری
word order
ترتیب واژه ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com