English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
estate in joint tenancy واگذاری مشاع
Other Matches
coparcener شریک مشاع دارای حق مشاع
transfers واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transferring واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
held in common مشاع
held in undivided shares مشاع
joint مشاع
in common مشاع
commoners مشاع بودن
collective ownership مالکیت مشاع
estate in common مالکیت مشاع
joint شرکتی مشاع
collective land زمین مشاع
joint owner مالک مشاع
common مشاع بودن
collctive land زمین مشاع
commonest مشاع بودن
joint ownership مالکیت مشاع
parcenary شرکت مشاع
parcener شریک مشاع
undivided share حصه مشاع
severalty زمین غیر مشاع
tenancy in common استیجارمشاع اجاره مشاع
joint owner در جمع مالکین مشاع
in severalty بطور غیر مشاع
adjunction ضمیمه مشاع سازی
assignments واگذاری
abandoment واگذاری
assigment واگذاری
abaloenation واگذاری
abalienate واگذاری
bailment واگذاری
transfers واگذاری
cession واگذاری
devolvement واگذاری
surrender واگذاری
transferring واگذاری
consignation واگذاری
surrendered واگذاری
transfer واگذاری
surrenders واگذاری
assignment واگذاری
transter واگذاری
concession واگذاری
concessions واگذاری
resignation واگذاری
resignations واگذاری
devolution واگذاری
transference واگذاری
leave واگذاری
conveyance واگذاری
resigns واگذاری
resign واگذاری
conveyances واگذاری
condescension واگذاری
relinguishment واگذاری
leaving واگذاری
surrendering واگذاری
assignable credit اغتبارقابل واگذاری
assignment of contract واگذاری قرارداد
voluntary assignment واگذاری اختیاری
transferable credit اعتبارقابل واگذاری
infeudation واگذاری به تیول
quiet enjoyment واگذاری مطلق
retrocession واگذاری مجد د
target allocation واگذاری هدف
feoffment واگذاری تیول
sector منطقه واگذاری
distribution of forces واگذاری نیروها
demission واگذاری استعفاء
instrument of assignment سند واگذاری
transfers واگذاری نقل
abandoning واگذاری رهاسازی
surrenders واگذاری صرفنظر
surrendered واگذاری صرفنظر
surrender واگذاری صرفنظر
remittances وجه واگذاری
remittances واگذاری وجه
abandon واگذاری رهاسازی
remittance واگذاری وجه
submission واگذاری تفویض
assignments واگذاری اسناد
assignment واگذاری اسناد
abandons واگذاری رهاسازی
sectors منطقه واگذاری
transfer واگذاری تحویل
transfer واگذاری نقل
apportionment واگذاری اعتبار
bail واگذاری انتقال
remittance وجه واگذاری
transfers واگذاری تحویل
abandonment واگذاری دل کندن
transferring واگذاری نقل
transferring واگذاری تحویل
release documents against واگذاری اسناد در مقابل
ration method سبک واگذاری جیره
weapons assignment واگذاری جنگ افزار
vested in interest واگذاری حق انتفاع موجل
assignations قرار ملاقات واگذاری
troop basis مبنای واگذاری یکان
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
assignation قرار ملاقات واگذاری
transfer سند انتقال یا واگذاری
apportionment واگذاری سهمیه بودجه
transferring سند انتقال یا واگذاری
transfers سند انتقال یا واگذاری
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
granted امتیاز اجازه واگذاری رسمی
grant امتیاز اجازه واگذاری رسمی
grants امتیاز اجازه واگذاری رسمی
released ازاد سازی رهایی واگذاری
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
release ازاد سازی رهایی واگذاری
releases ازاد سازی رهایی واگذاری
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
air defense sector منطقه واگذاری شده پدافندهوایی
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
joint ownership اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
lease نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
leases نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
cession صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
enfeoffment واگذاری ملک یاتیول ملک
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
assignment [of something] [to something] واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com