English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
Other Matches
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
cession صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
give over ترک کردن واگذار کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
assigning واگذار کردن
transfers واگذار کردن
assigned واگذار کردن
surrender واگذار کردن
ceding واگذار کردن
infeoff واگذار کردن
transferring واگذار کردن
assign واگذار کردن
authorisations واگذار کردن
release واگذار کردن
releases واگذار کردن
abdicate واگذار کردن
assigns واگذار کردن
to turn over واگذار کردن
relegating واگذار کردن
relegates واگذار کردن
cedes واگذار کردن
relegate واگذار کردن
cede واگذار کردن
authorization واگذار کردن
remise واگذار کردن
abdicating واگذار کردن
to make over واگذار کردن
abdicates واگذار کردن
abdicated واگذار کردن
surrendered واگذار کردن
conceding واگذار کردن
concedes واگذار کردن
demise واگذار کردن
transfer واگذار کردن
giving واگذار کردن
allocation واگذار کردن
surrenders واگذار کردن
entrusts واگذار کردن
released واگذار کردن
allocations واگذار کردن
entrust واگذار کردن
entrusting واگذار کردن
relegated واگذار کردن
gives واگذار کردن
conceded واگذار کردن
concede واگذار کردن
to deliver over واگذار کردن
give واگذار کردن
assignment واگذار کردن
assignments واگذار کردن
bequeaths بکسی واگذار کردن
bequeath بکسی واگذار کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
assignment of tasks واگذار کردن وفایف
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
award a contract قراردادی را واگذار کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
bequeathing بکسی واگذار کردن
reallocation مجددا واگذار کردن
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
deed سند باقباله واگذار کردن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
deeds سند باقباله واگذار کردن
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
atto معنای پیشوندی با معنای یک تریلیونم یا بیلیونیوم یک بیلیون
covenant تعهد کردن
covenants تعهد کردن
undertakes تعهد کردن
take on تعهد کردن
underwrote تعهد کردن
to take on تعهد کردن
underwrites تعهد کردن
undertake تعهد کردن
underwriting تعهد کردن
underwritten تعهد کردن
undertaken تعهد کردن
underwrite تعهد کردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
honoured ایفای تعهد کردن
honored ایفای تعهد کردن
honoring ایفای تعهد کردن
honours ایفای تعهد کردن
honouring ایفای تعهد کردن
honors ایفای تعهد کردن
honour ایفای تعهد کردن
smiley فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
transferring واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfers واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mono- در معنای تک یا یک
non- در معنای نه
negative به معنای
negatives به معنای
implication معنای ضمنی
denotation معنای صریح
anti- به معنای "مخالف "
pre- در معنای پیش از
connotation معنای ضمنی
connotations معنای ضمنی
pre در معنای پیش از
n در معنای نانو
sub- در معنای کمتر
implications معنای ضمنی
kilo در معنای یک هزار
mini- در معنای کوچک
kilos در معنای یک هزار
inter- در معنای بین
positive در معنای بله
tera پیشوندی به معنای یک تریلیونیم
significance معنای مخصوص دارد
suffixix لفظ معنای الحاقی
ampersand علامت چاپی & به معنای "و"
g در معنای یک هزار میلیون
ultra- در معنای بسیار بزرگ
semi- در معنای نصف یا بخش
hecto پیشوندی به معنای یکصد
atto پیشوندی به معنای 01 به توان 81-
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
micro- در معنای یک میلیونیوم واحد
quad در معنای چهار بار
micro- در معنای خیلی کوچک
nano پیشوندی به معنای 01 به توان 9-
quads در معنای چهار بار
nano پیشوندی به معنای یک بیلیونیم
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
counter- پیشوندی به معنای مخالف یاضد
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
semantics معنای کلمات یا نشانها در برنامه ها
super- در معنای خیلی خوب یا قدرتمند
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
pico پیشوندی به معنای 01 به توان منفی 21
grantor واگذار کننده
renunciant واگذار کننده
vested واگذار شده
transferred واگذار شده
alienor واگذار کننده
assignor واگذار کننده
ceder واگذار کننده
ceded واگذار شده
N.A مخفف به معنای غیر قابل اجرا
null حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
kara به معنای رنگ سیاه [در زبان ترکی]
m علامت اختصاری مگا به معنای یک میلیون
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
condescension واگذاری
surrendering واگذاری
bailment واگذاری
abandoment واگذاری
transter واگذاری
cession واگذاری
consignation واگذاری
devolution واگذاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com