Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (25 milliseconds)
English
Persian
to give security
وثیقه دادن
Search result with all words
hypothecate
وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
pawn broker
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
Other Matches
hostage
وثیقه
pawned
وثیقه
naminum
وثیقه
guaranty
وثیقه
pledging
وثیقه
pawn
وثیقه
bail
وثیقه
guarantee
وثیقه
collateral
وثیقه
security
وثیقه
surety
وثیقه
earnest
وثیقه
pawns
وثیقه
hostages
وثیقه
pawning
وثیقه
pledge
وثیقه
warranty
وثیقه
gage
وثیقه
pledge
[archaic]
[guaranty]
وثیقه
guaranty
وثیقه
guarantee
وثیقه
impignorate
وثیقه
warranties
وثیقه
warranty
وثیقه
sureties
وثیقه
redeem of pledge
فک وثیقه
guaranteed
وثیقه
pledges
وثیقه
pledged
وثیقه
guarantees
وثیقه
assurance
ضمانت وثیقه
pledgor
وثیقه گذار
pledger
وثیقه دهنده
lienor
وثیقه گیر
assurances
ضمانت وثیقه
sureties
گرو وثیقه
pledged
وثیقه ضمانت
pledges
وثیقه ضمانت
pledge
وثیقه ضمانت
pledging
وثیقه ضمانت
pledgee
وثیقه گیرنده
pledgee
وثیقه گیر
lienee
وثیقه گذار
earnest
وثیقه بیعانه
foreclosure
بازداشت وثیقه
guaranteed
کفالت وثیقه
guarantees
وثیقه سپرده
guarantees
کفالت وثیقه
premiums
وثیقه حق بیمه
premium
وثیقه حق بیمه
cash security
وثیقه نقدی
secured creditor
طلبکار با وثیقه
gage
وثیقه گذاردن
right of lien
حق تصرف وثیقه
cautions
هوشیاری وثیقه
cautioning
هوشیاری وثیقه
cautioned
هوشیاری وثیقه
pawn
گروگان وثیقه
foreclosure
ضبط وثیقه
lien
حق تصرف وثیقه
surety
گرو وثیقه
pawns
گروگان وثیقه
pawning
گروگان وثیقه
caution
هوشیاری وثیقه
guaranty
وثیقه گرو
guarantee
وثیقه سپرده
guaranteed
وثیقه سپرده
pawned
گروگان وثیقه
guarantee
کفالت وثیقه
pledges
مال مورد وثیقه
pledging
گرو گذاشتن وثیقه
pledges
گرو گذاشتن وثیقه
pledging
مال مورد وثیقه
pledged
مال مورد وثیقه
good performance bond guarntee
وثیقه انجام تعهد
unsecured creditor
طلبکار بدون وثیقه
in security for
یعنوان وثیقه درمقابل
pledged
گرو گذاشتن وثیقه
pledge
مال مورد وثیقه
pledge
گرو گذاشتن وثیقه
loan on deposit
اعطای وام به وثیقه سپرده
lien
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bondable
قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
bondholder
دارای صاحب سهام قرضه دارنده وثیقه یاکفالت
collateral
عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foreclose
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosing
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
insulted
فحش دادن دشنام دادن
give security for
تامین دادن ضامن دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
lends
عاریه دادن اجاره دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
instructing
دستور دادن اموزش دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
loans
قرض دادن عاریه دادن
expands
توسعه دادن بسط دادن
organizing
سازمان دادن ارایش دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
promote
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
organize
سازمان دادن ارایش دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
effectuate
انجام دادن صورت دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating
شرح دادن نشان دادن
organizes
سازمان دادن ارایش دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
organising
سازمان دادن ارایش دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
expand
توسعه دادن بسط دادن
compensate
پاداش دادن عوض دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
expanding
توسعه دادن بسط دادن
loan
قرض دادن عاریه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com