English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (7 milliseconds)
English Persian
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
Search result with all words
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
Other Matches
unconscionable بی وجدان
conscientious با وجدان
breast وجدان
breasts وجدان
superego وجدان
miscreant بی وجدان
conscienceless بی وجدان
consciences وجدان
conscience وجدان
saving grace وجدان
bad conscience وجدان بد
conscionably از روی وجدان
conscientiousness پیروی وجدان
bad conscience عذاب وجدان
With a clear conscience. با وجدان پاک
wretch بی وجدان پست
wretches بی وجدان پست
a clear conscience وجدان پاک
unconscionable خلاف وجدان
seared conscience وجدان بیحس
pricks of conscience سرزنش ها یا نیشهای وجدان
conscience-stricken گرفتار عذاب وجدان
it stings the conscience وجدان را نیش میزند
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
seared conscience وجدان پینه خورده
twinge سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
The crime lies heavily on his conscience. جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
self condemned محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
reproachless بی گناه
irreprehensible بی گناه
sinning گناه
niet culpable بی گناه
delict گناه
deep dyed گناه
offence گناه
offenses گناه
sinned گناه
misdemeanor گناه
guiltless بی گناه
sinless بی گناه
guilt گناه
sackless بی گناه
offense,etc گناه
offense گناه
offenceless بی گناه
pure of guilt بی گناه
cleanhanded بی گناه
faulted گناه
sin گناه
blameless بی گناه
fault گناه
crime گناه
misdemeanours گناه
vice گناه
vises گناه
misdemeanour گناه
vice- گناه
misdemeanors گناه
faults گناه
vices گناه
irreproachable بی گناه
transgression گناه
peccabillo گناه کوچک
blame اشتباه گناه
resipiscence اقرار به گناه
resipiscent معترف به گناه
blamed اشتباه گناه
crime گناه کردن
sin گناه ورزیدن
sin of the f. گناه جسم
erring گناه کار
venial sin گناه صغیره
blaming اشتباه گناه
blames اشتباه گناه
remission عذر گناه
to perpetrate a crime گناه کردن
sinning گناه ورزیدن
absolution آمرزش گناه
sinned گناه ورزیدن
misdeed جرم گناه
peccatophobia گناه هراسی
irreprovable بی گناه رد نکردنی
venial گناه صغیر
hamartophobia گناه هراسی
guilt feeling احساس گناه
transgression خطا گناه
mortal sin گناه کبیره
deadly sin گناه کبیره
misdeeds جرم گناه
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
to purify from sin از گناه پاک کردن
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
d.sin گناه بزرگ عمدی
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
i may thank myself گناه از خودم است
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
guilt گناه مجرمیت محکومیت
incendiary crime گناه اتش انگیزی
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
impenitently بالجاجت در گناه کاری
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
besetting sin گناه دست برندار
impemitently بااصرار در گناه کاری
pardoner کشیش امرزنده گناه
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
infallible مصون از خطا منزه از گناه
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
absolving کسی را از گناه بری کردن
absolves کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
absolved کسی را از گناه بری کردن
absolve کسی را از گناه بری کردن
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com