Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (5 milliseconds)
English
Persian
it stings the conscience
وجدان را نیش میزند
Other Matches
unconscionable
بی وجدان
saving grace
وجدان
conscientious
با وجدان
conscience
وجدان
consciences
وجدان
bad conscience
وجدان بد
miscreant
بی وجدان
superego
وجدان
conscienceless
بی وجدان
breast
وجدان
breasts
وجدان
seared conscience
وجدان بیحس
With a clear conscience.
با وجدان پاک
unconscionable
خلاف وجدان
conscionably
از روی وجدان
conscientiousness
پیروی وجدان
wretches
بی وجدان پست
bad conscience
عذاب وجدان
wretch
بی وجدان پست
a clear conscience
وجدان پاک
roundsman
کسی که گشت میزند
server
بازیکنی که توپ را میزند
rounder
کسی که دور میزند
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
he does nothing but talk
فقط حرف میزند
bassist
کسی که ویلون سل میزند
With an easy mind (conscience).
با خیال (وجدان ) راحت
conscience-stricken
گرفتار عذاب وجدان
pricks of conscience
سرزنش ها یا نیشهای وجدان
seared conscience
وجدان پینه خورده
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
the horse refuses the fence
اسب از پر چین عقب میزند
soliloquizer
کسیکه باخود حرف میزند
soliloquist
کسیکه باخود حرف میزند
It makes my stomach turn
[over]
.
<idiom>
دلم را به هم میزند.
[اصطلاح روزمره]
he coins money
گویی پول سکه میزند
twinges
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinge
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
cruiser
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruisers
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
pone
کسیکه ورق بازی رابر میزند
smatterer
کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
The crime lies heavily on his conscience.
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
iam impatient to go
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
wisecracker
کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
obstruction guard
میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
malingerer
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
malingerers
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
self condemned
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
juke joint
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com