English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
androgyny وجود دو حالت زنانگی ومردانگی توام
Other Matches
not stage مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
woman زنانگی
womanliness زنانگی
femininity زنانگی
femineity زنانگی
feminineness زنانگی
feminity زنانگی
womanhood حس زنانگی
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
feminiene stereotype الگوی قالبی زنانگی
muliebrity وفایف زنانه زنانگی
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
stealing from a protected palce سرقت توام با هتک حرز دزدی توام با هتک حرز
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
hermaprodite کسی که هم دارای حالات زنانگی وهم حالات مردانگی باشد
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
mixed توام
gemini توام
twin توام
geminate توام
biparous توام زا
gemel توام
twinned توام
duad توام
joint توام
adnate توام
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
integrating توام کردن
mixed air توام هوا
accompany توام کردن
intergrowth رویش توام
twin توام کردن
deprived توام با محرومیت
reatrain عملکرد توام
mixed graze توام زمین
amalgamated توام کردن
amalgamates توام کردن
amalgamating توام کردن
amalgamate توام کردن
accompanied توام کردن
accompanies توام کردن
integrate توام کردن
integrates توام کردن
twinned توام کردن
integrated staff ستاد توام
twin check مقابله توام
twin check بررسی توام
geminate توام کردن
twain توام دوقلو
easeful توام باراحتی
aluminum coating by spraying amalgamate توام کردن
integrated training اموزش توام
blizzard بادشدید توام بابرف
participant observation مشاهده توام با مشارکت
integrated defense پدافند هوایی توام
twin bill دو مسابقه توام در یک برنامه
charge coupled device دستگاه توام با بار
blizzards بادشدید توام بابرف
work relief استراحت توام با کار
conjugate درهم امیختن توام
effective faith ایمان توام باعمل
rainsquall باران توام باتوفان
hypocritical توام با تدلیس و تزویر
armstand dive شیرجه توام با بالانس
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
to wed one quality to onether دوصفت راباهم توام کردن
integrated reservoir operation بهره برداری توام از چندمخزن
synergy کار توام اشتراک مساعی
masque نمایش توام با موسیقی ورقص
synergism کار توام ودسته جمعی
kleptolagnia تحریک جنسی توام با دزدی
integrated defense پدافند ازمناطق توام دفاعی
adnate مربوط باعضاء تناسلی توام
High Mass عشاء ربانی توام با موسیقی وبخور
rule of reason تفسیر قانونی توام با سوء نیت
auxesis رشد توام باعدم تقسیم یاخته
pleuropneumonia ذات الجنب توام با سینه پهلو
tinged with cnvy حساسیت امیز توام بارشک یاحسادت
malicious prosecution پیگرد یا دستگیری توام با سوء نیت
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
vaude نمایش جوربجور واریته درام کوچکی که توام بارقص واواز باشد
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
melodramas نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
melodrama نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
existence وجود
despite با وجود
entities وجود
entity وجود
presence وجود
personalities وجود
personality وجود
existences وجود
in spite با وجود
individuation وجود
being وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding . با وجود
neer do well or well پی وجود
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
systems اصول وجود
exist وجود داشتن
self assertiveness ابراز وجود
persons وجود ذات
person وجود ذات
viruses وجود دارد
qualities وجود خصوصیت
from the bottom of one's heart <idiom> از اعماق وجود
Despite the fact that… با وجود اینکه
existed وجود داشتن
exists وجود داشتن
regardless با وجود علیرغم
system اصول وجود
individuality وجود فردی
virus وجود دارد
universe عالم وجود
quality وجود خصوصیت
be وجود داشتن
nonetheless بااین وجود
body and soul <idiom> با تمام وجود
begetter وجود اور
essence وجود ماهیت
preexistence تقدم وجود
pantheist معتقدبوحدت وجود
drink hail گوارای وجود
pre existence تقدم وجود
in spite of that با وجود این
non ego غیر وجود
none the less با وجود این
d. of constitution نازکی وجود
d. constitution وجود نازک
reality اصالت وجود
realities اصالت وجود
facts وجود مسلم
fact وجود مسلم
to be there وجود داشتن
in the face of such odds با وجود این تفاوت
cosmologies نظام عالم وجود
know nothing منکر وجود خدا
neer do well or well ادم بی وجود یا بی خاصیت
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
oxaluria وجود جوهر ترشک
numen وجود الهی خدا
nevertheless با این وجود علیرغم
cosmology نظام عالم وجود
animalization وجود مواد حیوانی
objective دارای وجود خارجی
begetting سبب وجود شدن
objectives دارای وجود خارجی
atheism انکار وجود خدا
preexistent دارای تقدم در وجود
preexist قبلا وجود داشتن
beget سبب وجود شدن
pantheism ایین وحدت وجود
hydrometeor وجود بخاراب در هوا
and there an end. و پایان وجود دارد.
hemoglobinuria وجود هموگلوبین درادرار
hematuria وجود خون در ادرار
for all that با وجود همه اینها
begets سبب وجود شدن
cosmos نظام عالم وجود
groove [فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
cosmogonic وابسته به خلقت عالم وجود
warehouse refusal اعلام عدم وجود درانبار
water exists in three phases اب درسه نمود وجود دارد
trichotomy تقسیم وجود انسان به سه قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com