Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
lactosuria
وجود ماده قندی شیر درپیشاب
Other Matches
maltose
ماده قندی سمنوی جو
glycosuria
ماده قندی درادرار
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
fructose
ماده قندی میوه ماینه رو
sugar
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
mannitol
ماده قندی شیر خشت وغیره
mannite
ماده قندی شیر خشت وغیره
malose
ماده قندی سمنو 11O22H 21C
sugars
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
mannose
ماده قندی که ازاکسیداسیون مانیتول بدست میاید
reacting
تغییر به علت وجود یک ماده
react
تغییر به علت وجود یک ماده
reacts
تغییر به علت وجود یک ماده
reacted
تغییر به علت وجود یک ماده
glycosuria
وجودقند درپیشاب
orthoferrite
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
sugared
قندی
candied
قندی
sugary
قندی
saccharinity
حالت قندی
sugar loaf
کله قندی
sugar maple
افرای قندی
chamfered end
کله قندی
conical
کله قندی
sugarloaf
کله قندی
conic
کله قندی
door stop
دکمه کله قندی
levulose
قندی بفرمول 6O 21H6C
conical
کله قندی مخروطی
saccharine
قندی محتوی قند
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
syrups
محلول غلیظ قندی دارویی
syrup
محلول غلیظ قندی دارویی
sirup
محلول غلیظ قندی دارویی
hard maple
افرای قندی قند افرا
electuary
معجون خمیردارو دوای قندی
omphalos
سنگ کله قندی ناف
sucker
خروس قندی اب نبات مکیدنی
suckers
خروس قندی اب نبات مکیدنی
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
cone
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
amylose
مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد
cones
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
glycogenesis
تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
neer do well or well
پی وجود
being
وجود
existence
وجود
existences
وجود
individuation
وجود
in spite
با وجود
personality
وجود
personalities
وجود
presence
وجود
despite
با وجود
entities
وجود
entity
وجود
pantheist
معتقدبوحدت وجود
preexistence
تقدم وجود
individuality
وجود فردی
drink hail
گوارای وجود
regardless
با وجود علیرغم
exists
وجود داشتن
d. constitution
وجود نازک
d. of constitution
نازکی وجود
self assertiveness
ابراز وجود
Despite the fact that…
با وجود اینکه
from the bottom of one's heart
<idiom>
از اعماق وجود
person
وجود ذات
begetter
وجود اور
qualities
وجود خصوصیت
non ego
غیر وجود
quality
وجود خصوصیت
virus
وجود دارد
viruses
وجود دارد
pre existence
تقدم وجود
system
اصول وجود
systems
اصول وجود
nonetheless
بااین وجود
be
وجود داشتن
persons
وجود ذات
none the less
با وجود این
fact
وجود مسلم
in spite of that
با وجود این
reality
اصالت وجود
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
realities
اصالت وجود
universe
عالم وجود
essence
وجود ماهیت
to be there
وجود داشتن
exist
وجود داشتن
existed
وجود داشتن
facts
وجود مسلم
cosmology
نظام عالم وجود
cosmologies
نظام عالم وجود
neer do well or well
ادم بی وجود یا بی خاصیت
objective
دارای وجود خارجی
objectives
دارای وجود خارجی
hydrometeor
وجود بخاراب در هوا
numen
وجود الهی خدا
and there an end.
و پایان وجود دارد.
hematuria
وجود خون در ادرار
hemoglobinuria
وجود هموگلوبین درادرار
animalization
وجود مواد حیوانی
preexist
قبلا وجود داشتن
know nothing
منکر وجود خدا
begets
سبب وجود شدن
begetting
سبب وجود شدن
preexistent
دارای تقدم در وجود
for all that
با وجود همه اینها
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
beget
سبب وجود شدن
cosmos
نظام عالم وجود
pantheism
ایین وحدت وجود
in the face of such odds
با وجود این تفاوت
oxaluria
وجود جوهر ترشک
atheism
انکار وجود خدا
nevertheless
با این وجود علیرغم
phosphaturia
وجود فوسفات زیاد در پیشاب
agnostic
عرفای منکر وجود خدا
agnostics
عرفای منکر وجود خدا
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
water exists in three phases
اب درسه نمود وجود دارد
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
converges
تقارب خطوط وجود تشابه
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
converged
تقارب خطوط وجود تشابه
converge
تقارب خطوط وجود تشابه
trichotomy
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
converging
تقارب خطوط وجود تشابه
Is there drinking water?
آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
Is there electricity?
آیا برق وجود دارد؟
cosmogonic
وابسته به خلقت عالم وجود
groove
[فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
fetched
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetches
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
pantheism
همه خدایی وحدت وجود
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
fetch
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
homogamy
وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
in nature
همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
objectiveness
با داشتن وجود خارجی بطورواقعی یاخارجی
factionalism
اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
You are needed . They need you .
وجود شما مورد نیاز است
To put ones heart and soul into a job .
باتمام وجود کاری را انجام دادن
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
albinism
عدم وجود رنگ دانه در بدن
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
androgyny
وجود دو حالت زنانگی ومردانگی توام
logos
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
cosmologist
دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
unitarianism
وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
radiological survey
بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
There's an exception to every rule.
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
Is there heating?
آیا سیستم حرارتی وجود دارد؟
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Is there air conditioning?
آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
residents
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
xanthoma
وجود لکههای زرد غیرمنظم در زیر پوست
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
Where theres will theres a way .
<proverb>
تا وقتى خواسته اى هست ,راهى هم وجود دارد .
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
anthropopathism
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
cosmogony
خلقت وپیدایش عالم وجود کیهان شناسی
There is no reason to do something
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
Inquietude
حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
Ah, what the heck!
اه مهم نیست!
[اه با وجود این کار را میکنم!]
There is one physician for every 260 inhabitants.
برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Racial prejudice prevails in some countries.
دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com