Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gast
وحشت جانور بدون اولاد
Other Matches
to die without issue
بدون اولاد مردن
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
epizoic
زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
progeniture
اولاد
issueless
بی اولاد
posterity
اولاد
progeny
اولاد
slipped
اولاد
slips
اولاد
descendants
اولاد
olive branch
اولاد
childless
بی اولاد
slip
اولاد
offspring
اولاد
progency
اولاد
impignorate
اولاد
descendant
اولاد زادگان
issue
کردار اولاد
issued
کردار اولاد
primiparous
دارای یک اولاد
breeds
اولاد اعقاب
issues
کردار اولاد
breed
اولاد اعقاب
adamite
اولاد ادم
primipara
دارای یک اولاد
philoprogenitive
علاقمند به اولاد
endowment for descendants
وقف بر اولاد
descendent
اولاد زادگان
philoprogenitive
اولاد پرست
seed
اولاد تخم اوری
seeds
اولاد تخم اوری
prolicide
کشتن اولاد بچه کشی
homogonous
تولید کننده اولاد شبیه به والدین
salic law
محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
dread
وحشت
dreads
وحشت
dreading
وحشت
funk
وحشت
abhorrence
وحشت
trepidation
وحشت
frights
وحشت
jitters
وحشت
gris
وحشت
awed
وحشت
frays
وحشت
awe
وحشت
frayed
وحشت
fray
وحشت
panic
وحشت
fright
وحشت
awfulness
وحشت
awless
بی وحشت
dismalness
وحشت
fears
وحشت
panicking
وحشت
panicked
وحشت
fear
وحشت
feared
وحشت
fearing
وحشت
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
horror-struck
وحشت زده
strike with terror
وحشت زده
horror struck
وحشت زده
struck with teror
وحشت زده
awestruck
وحشت زده
panic struck
وحشت زده
affright
وحشت زده
panic stricken
وحشت زده
alarum
بیم و وحشت
requiems
نماز وحشت
requiem
نماز وحشت
pavor nocturnus
وحشت شبانه
cuse of a
موجب وحشت
frights
هراس وحشت
dismaying
وحشت زدگی
dismayed
وحشت زدگی
morbid
وحشت اور
dismay
وحشت زدگی
terror
وحشت بلا
fear prayer
نماز وحشت
terrors
وحشت بلا
aghast
وحشت زده
fear of the future
وحشت از آینده
dismays
وحشت زدگی
forlornness
وحشت یاس
fright
هراس وحشت
horrors
وحشت مورمور
awestricken
وحشت زده
horror
وحشت مورمور
frightened
وحشت زده
horrendous
ترسناک وحشت اور
terrible
وحشت اور ترسناک
horrified
وحشت زده کردن
horrifies
وحشت زده کردن
horrifying
وحشت زده کردن
horrify
وحشت زده کردن
terrified
وحشت زده کردن
appall
وحشت زده شدن
appalled
وحشت زده شدن
appals
وحشت زده شدن
gally
وحشت زده کردن
startle
وحشت زده شدن
heart skip a beat
<idiom>
وحشت زده یا بر آشفتن
startled
وحشت زده شدن
startles
وحشت زده شدن
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
startled
پرش وحشت زدگی
startle
پرش وحشت زدگی
jittery
وحشت زده و عصبی
startles
پرش وحشت زدگی
terrifies
وحشت زده کردن
appal
وحشت زده شدن
terrify
وحشت زده کردن
terrifying
وحشت زده کردن
appallingly
وحشت زده شدن
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
alarmingly
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarm
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms
بیم و وحشت ساعت زنگی
My hair stood on end .
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
to put the fear of God into somebody
کسی را وحشت زده کردن
overawed
خیلی وحشت زده کردن
panicking
هراس وحشت زده کردن
panicked
هراس وحشت زده کردن
overawing
خیلی وحشت زده کردن
overawes
خیلی وحشت زده کردن
creepy
وحشت زده غیر عادی
panic
هراس وحشت زده کردن
overawe
خیلی وحشت زده کردن
gruesome
وحشت اور نفرت انگیز
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
to escape with nothing more than/just a fright
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
consternate
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
johnny
جانور نر
it pron
ان جانور
apod
جانور بی پا
he
جانور نر
structure of an animal
جانور
beast
جانور
animals
جانور
animal
جانور
malacostracan
جانور
beasts
جانور
creatures
جانور
it
ان جانور
ruffianly
جانور خو
animalize
جانور
nightwalker
جانور شب پر
creature
جانور
beastliness
جانور خویی
tardigrade
جانور کندرو
edentate
جانور بی دندان
polystomatous
جانور بسیار
game
جانور شکاری
animalist
نقاش جانور
brutalization
جانور خویی
pudge
جانور چاق
scavengers
جانور لاشخور
craw
معده جانور
ungulate
جانور سم دار
animalculum
جانور ریزه
polystome
جانور بسیار
scavenger
جانور لاشخور
fauna
جانور نامه
shell fish
جانور صدف
scrag
جانور نحیف
saprozoon
جانور پوده زی
saxicoline
جانور سنگ زی
saxicolous
جانور سنگ زی
zoology
جانور شناسی
zoologist
جانور شناس
zoophagous
جانور خوار
zoophilic
علاقمند به جانور
zoophilous
علاقمند به جانور
brutal
جانور خوی
brutes
جانور حیوان
brute
جانور حیوان
zootheism
جانور پرستی
zootomy
جانور شکافی
stinkard
جانور بدبو
amebae
جانور تک سلولی
plantigrade
جانور دوپا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com