English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
Other Matches
pool equipment وسایل پارک موتوری
automotive تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
motor traffic رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
tractive force نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
calisthenics ورزشهای سبک بدون وسیله ورزشهای سوئدی
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
automotive وسیله موتوری موتوری
pentathlon ورزشهای پنجگانه
aquatic sports ورزشهای ابی
aquatics ورزشهای ابی
contact sports ورزشهای برخوردی
martial arts ورزشهای رزمی
pentathlons ورزشهای پنجگانه
spectator sports ورزشهای پر تماشاگر
jujitsu مادر ورزشهای رزمی
decathlon ورزشهای ده گانه دوومیدانی
noncontact sports ورزشهای بدون برخورد
court زمین ورزشهای محوطهای
decathlons ورزشهای ده گانه دوومیدانی
abdominal endurance ورزشهای تقویت عضلههای شکم
calisthenics ورزشهای تمرینی بدون اسباب
calisthenic وابسته به ورزشهای سبک سوئدی
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
capitain's armband بازوبند کاپیتان [ورزشهای با توپ]
tae guk بالاترین فلسفه ورزشهای رزمی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
physical motor pool پارک موتوری ساختمان دار پارک موتوری تاسیسات دار
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
motorization موتوری کردن
motor unit یکان موتوری
pools پارک موتوری
motor vehicle خودرو موتوری
motor vessel کشتی موتوری
motor fule سوخت موتوری
motorboats قایق موتوری
motor drive محرکه موتوری
aerodyne هواپیمای موتوری
pool پارک موتوری
pooled پارک موتوری
motor pool پارک موتوری
motor scooter روروک موتوری
motorboat engine قایق موتوری
motorize موتوری کردن
push bikes در برابردوچرخه موتوری
powerboat قایق موتوری
powerboats قایق موتوری
motorbike دوچرخهی موتوری
motorized یکان موتوری
mopeds دوچرخهی موتوری
moped دوچرخهی موتوری
ferries قایق موتوری
ferry قایق موتوری
ferrying قایق موتوری
motorcade کاروان موتوری
motorbikes دوچرخهی موتوری
gasboat قایق موتوری
motorboat قایق موتوری
ferried قایق موتوری
push bike در برابردوچرخه موتوری
motorcades کاروان موتوری
outboarder راننده قایق موتوری
powerboat racing مسابقه با قایق موتوری
motorboat racing مسابقه با قایق موتوری
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
to start a motor موتوری را بکار انداختن
speedboat قایق موتوری سرعت
speedboats قایق موتوری سرعت
diver راننده قایق موتوری
powerboating راندن قایق موتوری
power driven vessel یگان شناور موتوری
motor launch قایق موتوری کرجی
daycruiser قایق موتوری کوچک
panel truck بارکش کوچک موتوری
motor transport حمل و نقل موتوری
parasailing بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومبیل یا قایق موتوری بلند شدن در هوا با چتر بکمک قایق موتوری
motorized یکان موتوریزه محمول موتوری
powerboats قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
motorcar وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
kick over <idiom> موتوری که شروع به کار میکند
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
powerboat قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
outboard motor موتوری که روی قایق سوارشده
cigarrette قایق مسابقه بزرگ موتوری
outboard motors موتوری که روی قایق سوارشده
movement table جدول حرکت ستونهای موتوری
convoy کاروان دریایی ستون موتوری
convoys کاروان دریایی ستون موتوری
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
motor- موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
speedboat کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
sea skiff قایق موتوری به اندازه متوسط با کابین
motored موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
contact ion engine موتوری برای ایجاد تراست درفضا
motor موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
cabin cruiser کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
cabin cruisers کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
motor torpedo boat قایق موتوری سریع السیراژدر انداز
motors موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
speedboats کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
storm boat نوعی قایق سبک هجومی موتوری
holing نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
hole نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holed نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holes نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
sportfisherman قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
stepping motor موتوری که طبق دستوری کامپیوتر به آرامی می چرخد.
truck trailer ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
stepper motor موتوری که طبق دستوری کامپیوتر به آرامی می چرخد.
tractors تراکتور یا ماشین شخم زنی گاو اهن موتوری
tractor تراکتور یا ماشین شخم زنی گاو اهن موتوری
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
radialengine موتوری که استوانههای ان بشکل پرههای چرخ قرارگرفته باشند موتورچرخی
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
parakiting بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومیبل یا قایق موتوری
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
whaleboat قایق موتوری یا پارویی درازو باریک مخصوص صید نهنگ و غیره
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
turbofan موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
scooters روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooter روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
to jump-start an engine موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
assets وسایل
means وسایل
facilities وسایل
media وسایل
plant وسایل
plants وسایل
accouterment وسایل
furniture وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
bedding وسایل خواب
communication channels وسایل ارتباطی
artificial suporters وسایل محافظتی
installs از کارانداختن وسایل
means استطاعت وسایل
artificial aids وسایل کمکی
auxiliary equipment وسایل یدکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
building plant وسایل ساختمان
cable accessory وسایل کابل
salvaging وسایل اسقاطی
utensils وسایل اسباب
captured material وسایل اغتنامی
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
utensil وسایل اسباب
install از کارانداختن وسایل
chaffing gear وسایل ضد سایش
installing از کارانداختن وسایل
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
accessory equipment وسایل یدکی
tentage وسایل چادرها
furtherance تهیه وسایل
sundry items وسایل متفرقه
salvages وسایل اسقاطی
sonic equipment وسایل اوازی
sonic equipment وسایل اوایی
loading facilities وسایل بارگیری
test equipment وسایل ازمایش
mnemonics وسایل یادیار
pool equipment وسایل تعمیرگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com