English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
Other Matches
cartwheel [gymnastics exercise] چرخ فلک [ورزش ژیمناستیک] [ورزش]
sheen زیبایی
beauty زیبایی
trimness زیبایی
inelegance نا زیبایی
good looks زیبایی
pulchritude زیبایی
kalon زیبایی
concinnity زیبایی
beauties زیبایی
aesthetes زیبایی گرا
aesthete زیبایی گرا
aesthetician زیبایی شناس
gracing زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
grace زیبایی خوبی
graces زیبایی خوبی
constructivism ضد زیبایی شناسی
prettiness زیبایی عاریتی
elegance زیبایی وقار
aesthetics زیبایی شناسی
esthetics زیبایی شناسی
esthetic زیبایی شناختی
esthete زیبایی گرا
aestheticism زیبایی گرایی
esthetician زیبایی شناس
beauty spots خال زیبایی
beauty spot خال زیبایی
beauty salon سالن زیبایی
salons سالن زیبایی
salon سالن زیبایی
aesthetically زیبایی شناختی
aesthetically وابسته به زیبایی
aesthetic زیبایی شناختی
aesthetic وابسته به زیبایی
glee زیبایی کامیابی
picturesqueness زیبایی روشنی
there is no style about her سرووضعش زیبایی
aphrodite الههء عشق و زیبایی
plastic surgery جراحی ترمیمی و زیبایی
illness faded her beauty ناخوشی زیبایی اوراکاست
venus الهه عشق و زیبایی
saloons سالن زیبایی رستوران
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
saloon سالن زیبایی رستوران
she was a model of besuty نمونه زیبایی بود
aesthetics زیبایی گرایی مبحث
psyche شاهزاده زیبایی که " کوپید"
unprompted دارای زیبایی طبیعی
seeming فاهر نما زیبایی
queen of love زهره نام الهه زیبایی
passe دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
menad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
aestheticism زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
ripe beauty زیبایی زنی که رشد کرده است
Is there a beauty salon in the hotel? آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
maenad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
Industrial Aesthetic [سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
memberless بی اندام
mayhen اندام
organs اندام
members اندام
member اندام
the unruly اندام سر کش
dismemberment اندام
organ اندام
grace note نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
body-building پرورش اندام
svelt باریک اندام
Lilliputian ریزه اندام
extirpation اندام برداری
slimpsy باریک اندام
sense organ اندام حسی
f. of uterus اندام رحم
extirpation قطع اندام
body building پرورش اندام
largeof limb درشت اندام
flabellate اندام بادبزنی
shape ریخت اندام
hemialgia دردنیمه اندام
terminal organ اندام پایانی
golgy tendon organ اندام گلژی
anthropometry اندام سنجی
flabelliform اندام بادبزنی
svelte باریک اندام
effector اندام مجری
electric organ اندام برقزن
end organ اندام انتهایی
petite ریزه اندام
well set up خوش اندام
puny ریزه اندام
shapes ریخت اندام
swimming bell اندام شنا
organic موثردرساختمان اندام
lithe لاغر اندام
slims باریک اندام
mutilate بی اندام کردن
plasticity اندام پذیری
organ of corty اندام کورتی
olfactory organ اندام بویایی
handsome <adj.> خوش اندام
plastisity اندام پذیری
prosthesis اندام مصنوعی
sense modality اندام حسی
phantom limb اندام خیالی
limb اندام زیرین
limbs اندام زیرین
mutilates بی اندام کردن
mutilating بی اندام کردن
slimming باریک اندام
organology اندام شناسی
slimmest باریک اندام
slim باریک اندام
slimmed باریک اندام
organography اندام شناسی
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
organic اندام دار اساسی
wolf hound تازی درشت اندام
mutilated اندام بریده مغلوط
membered دارای .....اندام یا عضو
slight باریک اندام پست
tegument جلد پوشش اندام
paidle اندام شنا پرک
figurine پیکره کوچک اندام
figurines پیکره کوچک اندام
exairesis برش اندام زیادی
statuette تندیس ریزه اندام
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
slighted باریک اندام پست
slighter باریک اندام پست
hobby اسب کوچک اندام
lachrymals اندام های اشک
slightest باریک اندام پست
slimsy باریک اندام نحیف
amputating قطع اندام کردن
lachrymals اندام های اشکی
amputated قطع اندام کردن
midget ریز اندام ریزه
midgets ریز اندام ریزه
amputates قطع اندام کردن
slighting باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
amputate قطع اندام کردن
hobbies اسب کوچک اندام
dismembers اندام های کسی رابریدن
dismembering اندام های کسی رابریدن
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
tortricid پروانه بید درشت اندام
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
dismembered اندام های کسی رابریدن
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
sports ورزش
flannel ورزش
exercised ورزش
sported ورزش
exercise ورزش
exercises ورزش
goal گل [ورزش]
physical exercise ورزش
flannels ورزش
sport ورزش
p.exercise ورزش
pastime ورزش
gymnastical ورزش
pastimes ورزش
gymnastics ورزش
exercize ورزش
callisthenics ورزش
workout ورزش روزانه
workout ورزش شدید
sweatshirts پیراهن ورزش
sweatshirt پیراهن ورزش
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
sportswear لباس ورزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com