Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball games
ورزش یا بازی با توپ
Search result with all words
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
exercised
ورزش
exercise
ورزش
exercises
ورزش
p.exercise
ورزش
physical exercise
ورزش
gymnastical
ورزش
exercize
ورزش
pastime
ورزش
sports
ورزش
gymnastics
ورزش
sported
ورزش
pastimes
ورزش
flannel
ورزش
flannels
ورزش
sport
ورزش
callisthenics
ورزش
goal
گل
[ورزش]
pull over
پیراهن کش ورزش
canoeing
ورزش با کانو
ring
صحنه ورزش
practises
ورزش تمرین
athletes
قهرمان ورزش
playsuit
لباس ورزش
workouts
ورزش روزانه
callisthenics
ورزش سبک
sweat pants
شلوار ورزش
trains
ورزش کردن
trained
ورزش کردن
train
ورزش کردن
goal scorer
گلزن
[ورزش]
practising
ورزش تمرین
ploys
امر ورزش
physical therapy
ورزش درمانی
practise
ورزش تمرین
practicing
ورزش تمرین
athlete
قهرمان ورزش
ploy
امر ورزش
training
ورزش کاراموزی
sweatshirts
پیراهن ورزش
coached
مربی ورزش
exerciser
اسباب ورزش
workout
ورزش شدید
coaches
مربی ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
workout
ورزش روزانه
coach
مربی ورزش
athleticism
ورزش گرایی
ringside
در کنارصحنه ورزش
amateurism
ورزش اماتوری
sportswear
لباس ورزش
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
sweatshirt
پیراهن ورزش
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
sport palace
کاخ ورزش
fishing
ورزش ماهیگیری
athletics
علم ورزش
angling
ورزش ماهیگیری
professionalism
ورزش حرفهای
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
gymnastically
ازلحاظ ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
skiing
ورزش اسکی
workouts
ورزش شدید
gymnastically
ازراه ورزش
practice
ورزش تمرین
stadium
میدان ورزش مرحله
stadiums
میدان ورزش مرحله
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
stadia
میدان ورزش مرحله
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
body building
ورزش زیبایی اندام
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
game
هرنوع ورزش بامقررات
open exercise
ورزش در هوای ازاد
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
body-building
ورزش زیبایی اندام
exercises
ورزش تمرین کردن
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
exercised
ورزش تمرین کردن
exercise
ورزش تمرین کردن
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more.
آموزش
[ورزش حافظه]
باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
set the game
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the score
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
gaming
بازی
watermanship
اب بازی
fun
بازی
slackness
بازی
action
بازی
plain dealing
بازی
actions
بازی
patulousness
بازی
partie
بازی
hopscotch
بازی لی لی
openness
بازی
grey hound
سگ بازی
falconine
بازی
dibasic
دو بازی
sportiveŠetc
بازی کن
homes
بازی
game
بازی
home
بازی
solitaires
تک بازی
solitaire
تک بازی
basics
بازی
playing
بازی
clearance
بازی
plays
بازی
basic
بازی
play
بازی
played
بازی
cock fighting
خروس بازی
bosh
حقه بازی
closed game
بازی بسته
chuck farthing
بازی شیریاخط
bonefire
اتش بازی
box score
حساب بازی
buggery
بچه بازی
cats cradle
نخ بازی سرانگشت
centre game
بازی مرکزی
charlatanism
چاچول بازی
charlatanry
زبان بازی
choose up game
بازی غیررسمی
charlatanism
زبان بازی
sand lot
بازی غیررسمی
headwork
با سر بازی کردن
computer game
بازی کامپیوتری
favoritism
پارتی بازی
field of play
زمین بازی
first hand
نخستین بازی کن
fitting clearance
بازی مناسب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com