Dictiornary-Farsi | ورم کرده متورم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
tumid	ورم کرده متورم


Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
strumose	متورم
turgescent	متورم
dropsical	متورم
torose	متورم
inflamed	متورم
strumous	متورم
ventricose	متورم
tumefactive	متورم
gouty	متورم
protuberant	متورم
inflated	متورم
distends	متورم شدن
inflate	متورم شدن
inflates	متورم شدن
inflating	متورم شدن
tumescent	متورم ورقلنبیده
distending	متورم شدن
distend	متورم شدن
swells	متورم کردن
bulged	متورم شدن
bulges	متورم شدن
puffed out <adj.>	متورم شده
bulging	متورم شدن
bulge	متورم شدن
swell	متورم کردن
swelled	متورم کردن
baggier	کیسهای متورم
puffy <adj.>	متورم شده
adipoma	پیه متورم
tumid <adj.>	متورم شده
goutily	بطور متورم
belly out	متورم شدن
turgid <adj.>	متورم شده
bulge out	متورم شدن
inflater	متورم کننده
inflator	متورم کننده
puffed <adj.>	متورم شده
tumorous	متورم مغرور
turgid	متورم متسع
baggiest	کیسهای متورم
baggy	کیسهای متورم
tumidly	به طور متورم یا اماسیده
bag	باد کردن متورم شدن
tumify	اماس کردن متورم ساختن
bags	باد کردن متورم شدن
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bouffant	پف کرده
bloat	پف کرده
beastby	کرده
gelid	یخ کرده
soufflTs	پف کرده
souffles	پف کرده
souffle	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
off the trail	پی گم کرده
unconsciously	غش کرده
unconscious	غش کرده
puffed <adj.>	پف کرده
turgid <adj.>	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
puff pastry	پف کرده
infusions	دم کرده
infusion	دم کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
iced	خنک کرده
risen	طلوع کرده
iced ppa	خنک کرده
educated	تحصیل کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
tinned	قوطی کرده
hidden	پنهان کرده
getting	کسب کرده
rooted	ریشه کرده
sweated	عرق کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
mistaken	اشتباه کرده
purified	پاک کرده
fled	فرار کرده
intumescent	باد کرده
refined	تمیز کرده
picked	پاک کرده
chose	انتخاب کرده
whey	شیرچرخ کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
protuberant	باد کرده
in flower	شکوفه کرده
begotten	تولید کرده
swollen	ورم کرده
intumescent	اماس کرده
swollen	اماس کرده
inwrought	از تو کار کرده
sawn	اره کرده
gets	کسب کرده
enrooted	ریشه کرده
shot	اصابت کرده
distent	ورم کرده
baggily	بطورباد کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
wedded	ازدواج کرده
bendon	نیت کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
blubbery	ورم کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
billowy	باد کرده
deep rooted	ریشه کرده
farci	دلمه کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
ghi	کره اب کرده
grown	رشد کرده
clarified	صاف کرده
ghee	کره اب کرده
get	کسب کرده
beheld	مشاهده کرده
pulled	خشک کرده
fucate	رنگ کرده
fubsy	قوز کرده
fretty	اماس کرده
strained	صاف کرده
shots	اصابت کرده
fecit	درست کرده
unruffled	ارام کرده
full grown	رشدکامل کرده
inveterate	ریشه کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
fried	سرخ کرده
tumescent	ورم کرده
full-grown	رشدکامل کرده
grown-ups	رشد کرده
grown-up	رشد کرده
airless	گرفته یا دم کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
testate	وصیت کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
decorated	زینت کرده
knotted	ازدحام کرده
puffy <adj.>	باد کرده
restrained	لگام کرده
they have done their work	را کرده اند
tumid	اماس کرده
ventricular	باد کرده
warm infusion	چیز دم کرده
carpeted	فرش کرده
puffed <adj.>	باد کرده
let it be done	کرده شود
puffed out <adj.>	باد کرده
indrawn	جذب کرده
tumid <adj.>	باد کرده
deep-rooted	ریشه کرده
nodular	ورم کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
painted	رنگ کرده
turgid <adj.>	باد کرده
self taught	تحصیل کرده
overage	کم رشد کرده
bunged up	باد کرده
blown	ورم کرده
it is very easily done	کرده میشود
began	شروع کرده
smoothfaced	صاف کرده
clerisy	طبقه تحصیل کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
dried fruit	میوه خشک کرده
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
they are on strike	اعتصاب کرده اند
de-	کرده را خنثی کردن
grenadine	مرغ دلمه کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
trigmous	سه بار عروسی کرده
you are mistaken	اشتباه کرده اید
stum	اب انگورتازه درخم کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
the tribes are all up	طغیان کرده اند
saute	در روغن سرخ کرده
ranker	افسر سربازی کرده
turgescent	باد کرده پرطمطراق
The door is jammed.	در گیر کرده است.
cecils	قیمه سرخ کرده
borne	تحمل کرده یاشده
married	عروسی کرده متاهل
begun	شروع کرده یا شده
neutralized	بیطرف کرده شده