Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
landing
ورود بخشکی
landings
ورود بخشکی
landfall
ورود بخشکی
landfalls
ورود بخشکی
landding
ورود بخشکی
landfall n
ورود بخشکی
Other Matches
land vi
بخشکی امدن
tidewater
اب جزر ومد که بخشکی میرسد
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
imported
ورود
introgression
ورود
entry
ورود
entrance fees
حق ورود
right of entry
حق ورود
entrances
ورود
entrance
ورود
entree
ورود
import
ورود
entrancing
ورود
entranced
ورود
infare
ورود
ingress
ورود
ingression
ورود
appulse
ورود
inning
ورود
induction
ورود
inductions
ورود
admitance
ورود
introit
ورود
arr
ورود
accession
ورود
re-entry
ورود
importation
ورود
re entry
ورود
arrivals
ورود
arrival
ورود
entrance fee
حق ورود
importing
ورود
air inclusion
ورود هوا
inlets
ورود دخول
intrant
ورود رسمی
due in
در شرف ورود
data import
ورود داده
capital inflow
ورود سرمایه
arrival rate
نرخ ورود
approach ramp
فرازای ورود
house-warming
جشن ورود
house warming
جشن ورود
acetylation
ورود ریشهء
data insertion
ورود داده ها
house-warmings
جشن ورود
cost to entry
هزینه ورود
ease of entry
سهولت ورود
energy intake
ورود انرژی
port of entry
بندرمحل ورود
receipt statement
اعلامیه ورود
reebtry
ورود مجدد
arrival hall
سالن ورود
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
log in sequrity
ایمنی ورود
arrival hall
سالن ورود
entering angle
زاویه ورود
entree
اجازهء ورود
entry point
نقطه ورود
entry side
جهت ورود
fifo
به ترتیب ورود
first in first out
بترتیب ورود
first in first out
به ترتیب ورود
forcible entry
ورود عدوانی
free entrance
ورود مجانی
initation
ورود بعضویت
inlet time
زمان ورود
input of current
ورود جریان
intervance of third party
ورود ثالث
inlet
ورود دخول
token
اجازه ورود
token
بلیط ورود
tokens
اجازه ورود
import
مفهوم ورود
tokens
بلیط ورود
advent
ظهور و ورود
homecomings
ورود بخانه
homecoming
ورود بخانه
importing
مفهوم ورود
imported
مفهوم ورود
influxes
ورود هجوم
tardiness
تاخیر ورود
admission
اجازهء ورود
landings
ورود به خشکی
landing
ورود به خشکی
admittance
ورود دخول
influx
ورود هجوم
admissions
اجازهء ورود
entry
ورود راهرو
raided
ورود ناگهانی پلیس
entrancing
ورودیه اجازه ورود
fifo
خروج به ترتیب ورود
raid
ورود ناگهانی پلیس
hails
اعلام ورود کردن
estimated time of arrival
زمان تقریبی ورود
entrances
حق ورود دروازهء دخول
raids
ورود ناگهانی پلیس
entry plan
طرح ورود به بندر
last in first out
بترتیب عکس ورود
entrances
ورودیه اجازه ورود
entrance
ورودیه اجازه ورود
entrance
حق ورود دروازهء دخول
raiding
ورود ناگهانی پلیس
entranced
ورودیه اجازه ورود
entranced
حق ورود دروازهء دخول
hailed
اعلام ورود کردن
freedom of entry and exit
ازادی ورود و خروج
school readiness
امادگی ورود به مدرسه
nonjoinder
عدم ورود در دعوا
law of prior entry
قانون تقدم ورود
last in first out
به ترتیب عکس ورود
search warrant
حکم بازرسی و ورود
search warrants
حکم بازرسی و ورود
exhaust gas admission
اگزوز ورود گاز
gates
وسایل ورود ورودیه
ingress
حق دخول اجازه ورود
inflow of labor
جریان ورود کارگر
inflow of foreign funds
ورود وجوه خارجی
infare
مهمانی بمناسبت ورود
hail
اعلام ورود کردن
subroutine reentry
ورود جمله به زیرروال
gold import point
نقطه ورود طلا
barrier to entry
منع ورود به صنعت
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
let someone through
اجازه ورود دادن
gate
وسایل ورود ورودیه
lifo
به ترتیب عکس ورود
hailing
اعلام ورود کردن
clearance inwards
مجوز ورود کشتی
gangplank
تخته ورود به ناو
gangplanks
تخته ورود به ناو
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
bust
[colloquial]
ورود ناگهانی پلیس
coast in point
نقطه ورود به ساحل
police raid
ورود ناگهانی پلیس
round-up
ورود ناگهانی پلیس
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
gangway
محل ورود و خروج از ناو
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
gangways
محل ورود و خروج از ناو
we watched for his arrival
منتظر ورود او شدیم یا بودیم
street inlet
دریچه ورود فاضلاب سطحی
house warming
جشن ورود بخانه تازه
clearance inwards
ورود کشتی به محوطه گمرک
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
clearance inwards
اعلامیه ورود کشتی به گمرک
docl pass
گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
house-warming
جشن ورود بخانه تازه
house-warmings
جشن ورود بخانه تازه
sign-on
ورود به سیستم
[رایانه شناسی]
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
entry
شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
single sign-on
ورود یگانه به سیستم
[رایانه شناسی]
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
snug down
امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
demurs
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
check-in
نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins
نام نویسی کردن مراسم ورود
Upon his arrival , he delinered a speech .
به محض ورود نطقی ایراد کرد
demurring
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
prep schools
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
demurred
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
burglary
ورود بخانهای درشب بقصدارتکاب جرم
burglaries
ورود بخانهای درشب بقصدارتکاب جرم
immediate
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
scenarios
دستورنوشته ورود وخروج بازیگران نمایش
check in
نام نویسی کردن مراسم ورود
postulancy
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
port of entry
مرز ورود کالا یا فرد به کشور
scenario
دستورنوشته ورود وخروج بازیگران نمایش
pound breach
هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
pratique
اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
picket
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
input
لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
inputted
لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
valves
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
valve
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
eta
arrival of time estimated زمان تقریبی ورود
open general license
اجازه ورود کالاهایی که دارای محدودیتی نمیباشند
pickets
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picketed
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
burglaries
ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
O levels
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com