English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
burglaries ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglary ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
Other Matches
dwelling house در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
commissions ارتکاب
commission ارتکاب
commitments ارتکاب
commissioning ارتکاب
commitment ارتکاب
perpetration ارتکاب
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
committal سرسپردگی ارتکاب
commissioning ارتکاب ماموریت
perpetration of a crime ارتکاب جرم
commission ارتکاب ماموریت
commissions ارتکاب ماموریت
suspicions فن به ارتکاب جرم
suspicion فن به ارتکاب جرم
committable قابل ارتکاب
commission of acts ارتکاب عمل
in the very act در حین ارتکاب جرم
red handed درحین ارتکاب جنایت
in flagrant d. درعین ارتکاب عمل
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
solicitation تحریک به ارتکاب جرم
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
red handed هنگام ارتکاب جنایت
To catch someone in the very act . مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
to catch with one's pants down مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
He was caught with his pants down. مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
He was arrested in the very act . حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
treasonoius خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonable خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
import ورود
imported ورود
importing ورود
introit ورود
infare ورود
re entry ورود
induction ورود
inductions ورود
ingress ورود
entrance fee حق ورود
ingression ورود
inning ورود
entrance fees حق ورود
arrival ورود
re-entry ورود
importation ورود
entrances ورود
entry ورود
entranced ورود
entrance ورود
introgression ورود
accession ورود
admitance ورود
appulse ورود
air inclusion ورود هوا
arrivals ورود
arr ورود
right of entry حق ورود
entree ورود
entrancing ورود
influxes ورود هجوم
admission اجازهء ورود
admissions اجازهء ورود
arrival hall سالن ورود
imported مفهوم ورود
reebtry ورود مجدد
importing مفهوم ورود
import مفهوم ورود
token اجازه ورود
port of entry بندرمحل ورود
homecoming ورود بخانه
homecomings ورود بخانه
entry ورود راهرو
arrival hall سالن ورود
tardiness تاخیر ورود
log in sequrity ایمنی ورود
admittance ورود دخول
influx ورود هجوم
receipt statement اعلامیه ورود
entree اجازهء ورود
entry point نقطه ورود
entry side جهت ورود
landfalls ورود بخشکی
energy intake ورود انرژی
fifo به ترتیب ورود
first in first out بترتیب ورود
first in first out به ترتیب ورود
forcible entry ورود عدوانی
free entrance ورود مجانی
landfall ورود بخشکی
token بلیط ورود
entering angle زاویه ورود
ease of entry سهولت ورود
cost to entry هزینه ورود
capital inflow ورود سرمایه
data import ورود داده
data insertion ورود داده ها
arrival rate نرخ ورود
approach ramp فرازای ورود
acetylation ورود ریشهء
house-warmings جشن ورود
house-warming جشن ورود
house warming جشن ورود
tokens اجازه ورود
tokens بلیط ورود
initation ورود بعضویت
inlet time زمان ورود
landing ورود به خشکی
intervance of third party ورود ثالث
landings ورود بخشکی
landings ورود به خشکی
intrant ورود رسمی
due in در شرف ورود
inlets ورود دخول
inlet ورود دخول
landding ورود بخشکی
on arrival هنگام ورود
when entering هنگام ورود
advent ظهور و ورود
landfall n ورود بخشکی
input of current ورود جریان
landing ورود بخشکی
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
hailed اعلام ورود کردن
coast in point نقطه ورود به ساحل
raiding ورود ناگهانی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
entrance ورودیه اجازه ورود
exhaust gas admission اگزوز ورود گاز
entrance حق ورود دروازهء دخول
clearance inwards مجوز ورود کشتی
last in first out بترتیب عکس ورود
hailing اعلام ورود کردن
hails اعلام ورود کردن
barrier to entry منع ورود به صنعت
hail اعلام ورود کردن
raided ورود ناگهانی پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
last in first out به ترتیب عکس ورود
law of prior entry قانون تقدم ورود
lifo به ترتیب عکس ورود
entranced ورودیه اجازه ورود
estimated time of arrival زمان تقریبی ورود
fifo خروج به ترتیب ورود
ingress حق دخول اجازه ورود
inflow of labor جریان ورود کارگر
inflow of foreign funds ورود وجوه خارجی
infare مهمانی بمناسبت ورود
freedom of entry and exit ازادی ورود و خروج
gangplanks تخته ورود به ناو
gold import point نقطه ورود طلا
visas اجازه ورود به کشوربیگانه
school readiness امادگی ورود به مدرسه
gates وسایل ورود ورودیه
entranced حق ورود دروازهء دخول
entrances ورودیه اجازه ورود
gangplank تخته ورود به ناو
entrances حق ورود دروازهء دخول
gate وسایل ورود ورودیه
entrancing ورودیه اجازه ورود
entrancing حق ورود دروازهء دخول
nonjoinder عدم ورود در دعوا
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
entry plan طرح ورود به بندر
visa اجازه ورود به کشوربیگانه
police raid ورود ناگهانی پلیس
search warrant حکم بازرسی و ورود
search warrants حکم بازرسی و ورود
round-up ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
let someone through اجازه ورود دادن
house-warmings جشن ورود بخانه تازه
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
sign-on ورود به سیستم [رایانه شناسی]
street inlet دریچه ورود فاضلاب سطحی
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
docl pass گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
gangway محل ورود و خروج از ناو
gangways محل ورود و خروج از ناو
house warming جشن ورود بخانه تازه
house-warming جشن ورود بخانه تازه
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
rje ورود برنامه ازراه دورEntry ob
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com