English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
Other Matches
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
subroutine زیرروال
nested subroutine زیرروال تو در تو
dynamic subroutine زیرروال پویا
subroutine call فراخوانی زیرروال
open subrotine زیرروال باز
closed subroutine زیرروال مسدود
subroutine jump جهش زیرروال
open subroutine زیرروال باز
nested subroutine زیرروال لانهای
subroutine linkage پیونددهی زیرروال
subroutine library کتابخانه زیرروال
standard subroutine زیرروال متعارف
recursive subroutine زیرروال بازگشتی
subroutine library کتابخانه زیرروال ها
closed subroutine زیرروال بسته
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
outrightly جمله
outright جمله
term جمله
terming جمله
sentence جمله
comprising <prep.> از جمله
including <prep.> از جمله
inclusive of <prep.> از جمله
sentence جمله
mongst از جمله
termed جمله
among the rest از ان جمله
amongst از جمله
sentences جمله
sentencing جمله
wording جمله بندی
statement label برچسب جمله
final term جمله نهایی
word choice جمله بندی
choice of words جمله بندی
terming جمله طیفی
proviso جمله شرطی
terming جمله عبارت
termed جمله طیفی
provisos جمله شرطی
stochastic term جمله تصادفی
diction جمله بندی
executable statement جمله اجرایی
definiens جمله تعریفی
declaration statement جمله تعریفی
clause جزئی از جمله
clauses جزئی از جمله
control statement جمله کنترلی
middling جمله مشترک
compound statement جمله مرکب
wordage جمله بندی
assignment statement جمله جایگزینی
an involed sentence جمله پیچدار
error term جمله خطا
sentence adverb قید جمله ای
verbiage [American English] جمله بندی
termed جمله عبارت
totals جمله سرجمع
totalling جمله سرجمع
totalled جمله سرجمع
totaling جمله سرجمع
loose sentence جمله بیربط
total جمله سرجمع
periods جمله کامل
period جمله کامل
residual term جمله باقیمانده
one word sentence جمله تک واژهای
mathematical term جمله [ریاضی]
parenthesis جمله معترضه
term جمله طیفی
term جمله عبارت
double talk جمله دو پهلو
totaled جمله سرجمع
term جمله [ریاضی]
sentence fragment جمله جزء
residual term جمله پسماند
monomial دارای فقط یک جمله
period نقطه پایان جمله
job control statement جمله کنترل برنامه
parse جمله راتجزیه کردن
term symbol نشانه جمله طیفی
parses جمله راتجزیه کردن
reporter جمله ساز نویسنده ناصادق
periods نقطه پایان جمله
parsed جمله راتجزیه کردن
nonexecutable statement جمله غیر اجرایی
impresa نشانه جمله شعاری
full point نقطه پایان جمله
job control statement جمله کنترل کار
punch-lines جمله اساسی واصلی
punch-line جمله اساسی واصلی
punch line جمله اساسی واصلی
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
phraseologist جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
saws لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
saw لغت یا جمله ضرب المثل
sawing لغت یا جمله ضرب المثل
sawed لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom> پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
vinculum خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tag line جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
half long حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
do این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cabling نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
appulse ورود
admitance ورود
infare ورود
arr ورود
entree ورود
right of entry حق ورود
ingress ورود
ingression ورود
introit ورود
introgression ورود
inning ورود
entry ورود
induction ورود
inductions ورود
arrivals ورود
import ورود
imported ورود
entrancing ورود
entrances ورود
entranced ورود
entrance ورود
importing ورود
entrance fees حق ورود
re entry ورود
accession ورود
arrival ورود
entrance fee حق ورود
re-entry ورود
importation ورود
air inclusion ورود هوا
token بلیط ورود
token اجازه ورود
free entrance ورود مجانی
forcible entry ورود عدوانی
first in first out به ترتیب ورود
log in sequrity ایمنی ورود
first in first out بترتیب ورود
arrival hall سالن ورود
admissions اجازهء ورود
tokens اجازه ورود
initation ورود بعضویت
input of current ورود جریان
reebtry ورود مجدد
intervance of third party ورود ثالث
intrant ورود رسمی
landding ورود بخشکی
landfall n ورود بخشکی
receipt statement اعلامیه ورود
advent ظهور و ورود
admittance ورود دخول
entry ورود راهرو
influx ورود هجوم
influxes ورود هجوم
admission اجازهء ورود
tokens بلیط ورود
port of entry بندرمحل ورود
inlet time زمان ورود
fifo به ترتیب ورود
inlets ورود دخول
approach ramp فرازای ورود
inlet ورود دخول
arrival rate نرخ ورود
landings ورود به خشکی
landings ورود بخشکی
landing ورود به خشکی
landing ورود بخشکی
importing مفهوم ورود
acetylation ورود ریشهء
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com