Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
counterpoise
وزنه متقابل
Other Matches
multipoundage syatem
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
squat
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
light and heavy system
روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
sinker
وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinkers
وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
paper weight
وزنه
where is the kilogramme weight ?
وزنه ....
short weight
وزنه کم
ponderance
وزنه
counterbalance
وزنه تعادل
flyweight
وزنه تعادل
bob
وزنه قپان
flyweights
وزنه تعادل
halma
پرش با وزنه
puts
پرتاب وزنه
plumb bob
وزنه سربی
sinkers
وزنه نگهدار
rammer
وزنه شمعکوب
ballast
وزنه تعادل
ledgers
وزنه سربی
ledger
وزنه سربی
counterbalanced
وزنه تعادل
lifter
وزنه بردار
bobs
وزنه قپان
counterbalances
وزنه تعادل
bobbing
وزنه قپان
counter weight
وزنه تعادل
offset
وزنه متعادل
counterweights
وزنه برابر
counterweights
وزنه مقابل
weight
سنگ وزنه
counterweight
وزنه تعادل
counterweight
وزنه برابر
counterweight
وزنه مقابل
counter balance
وزنه تعادلی
weight lifter
وزنه بردار
weight lifting
وزنه برداری
offsetting
وزنه متعادل
shot put
پرتاب وزنه
counterweights
وزنه تعادل
weight throw
پرتاب وزنه
putting
پرتاب وزنه
counter weight
وزنه مقابل
put
پرتاب وزنه
sinker
وزنه نگهدار
counterweigh
وزنه تعادل
castaways
پرتاب کردن وزنه
snatching
وزنه برداری یکضرب
castaway
پرتاب کردن وزنه
uplifts
بالا زدن وزنه
snatches
وزنه برداری یکضرب
uplift
بالا زدن وزنه
snatched
وزنه برداری یکضرب
snatch
وزنه برداری یکضرب
governor balance weight
وزنه تعادل رگولاتور
ballast
وزنه متعادل کننده
incline bench
تخته وزنه برداری
sinkers
وزنه سربی ماهیگیری
sinker
وزنه سربی ماهیگیری
ledgering
ماهیگیری بااستفاده از وزنه
poise
اونگ یا وزنه ساعت
weight program
تمرین وزنه برداری
kentledge
وزنه اهن ته کشتی
sash balancing weight
وزنه متعادل کننده
clean and jerk
حرکت دوضرب وزنه برداری
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
make-weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
triathlon
پرش ارتفاع و پرتاب وزنه
discobolus
وزنه پرت کن حلقه انداز
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
make weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weights
سر وزن رسیدن وزنه بردار
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
shots
پرتاب وزنه گلوله سربی
europian championship
وزنه برداری قهرمانی اروپا
empty weight
وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
platforms
تخته 4 در 4متر مسابقه وزنه برداری
donkey raise
تمرین خم شدن با وزنه روی پشت
platform
تخته 4 در 4متر مسابقه وزنه برداری
poise
وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
terminal tackle
راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
countering
متقابل
reciprocative
متقابل
counter
متقابل
mutual
متقابل
countered
متقابل
opposed
متقابل
correspounding
متقابل
interactive
متقابل
reciprocal
متقابل
interactional
متقابل
opposing
متقابل
polar
متقابل
disqualify
خارج شدن از دور رقابتهای وزنه برداری
disqualified
خارج شدن از دور رقابتهای وزنه برداری
presses
بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
bench
تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
press
بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
terminal rig
طعمه راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
bat weight
وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
disqualifies
خارج شدن از دور رقابتهای وزنه برداری
disqualifying
خارج شدن از دور رقابتهای وزنه برداری
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
benches
تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
counterbid
پیشنهاد متقابل
counterclaim
دعوی متقابل
counteraction
اقدام متقابل
counterclaim
دعوای متقابل
counterclaim
ادعای متقابل
counterattack
حمله متقابل
counter claim
دعوی متقابل
counter credit
اعتبار متقابل
counter current
جریان متقابل
counter fire
اتش متقابل
counter offensive
پدافند متقابل
counter offensive
حمله متقابل
counter offer
پیشنهاد متقابل
counter offer
عرضه متقابل
mutual consistency
سازگاری متقابل
counter trade
تجارت متقابل
counter transference
انتقال متقابل
counter-measures
اقدام متقابل
counter gambit
گامبی متقابل
counter-measure
اقدام متقابل
counter purchase
خرید متقابل
countermeasure
اقدام متقابل
interrelation
رابطه متقابل
mutual energy
انرژی متقابل
inter play
اثر متقابل
mutual inductance
القاگری متقابل
mutual induction
القای متقابل
mutual relationship
رابطه متقابل
mutual terms
شرایط متقابل
harmonic mean
اعداد متقابل
opposite phase
فاز متقابل
interaction curve
خم کنش متقابل
intercorrelation
همبستگی متقابل
intervisibility
دید متقابل
iteraction
عمل متقابل
logrolling
همکاری متقابل
m
القاگری متقابل
mutual assistance
کمک متقابل
mutual characteristic
مشخصه متقابل
transfer characteristic
مشخصه متقابل
interdependency
اتکاء متقابل
transconductance
رسانایی متقابل
mutual conductance
رسانایی متقابل
grid anode transconductance
رسانایی متقابل
reciprocation
عمل متقابل
countervailing credit
اعتبار متقابل
counterrevolution
انقلاب متقابل
counterpoise
سیم متقابل
set off
دعوی متقابل
transinformation
اگاهی متقابل
counterpawn
پیاده متقابل
countermine
توط ئه متقابل
reciprocal trading
مبادله متقابل
counterwork
عمل متقابل
eclipsed form
شکل متقابل
crosstalk
مکالمه متقابل
crossecheck
بررسی متقابل
cross purpose
قصد متقابل
cross index
شاخص متقابل
cross feed
خورد متقابل
cross bill
شکایت متقابل
cross action
دعوی متقابل
countermeasures
اقدامات متقابل
mutual
متقابل یا متقابله
cross-references
ارجاع متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
proportional
متقابل یا هماهنگ
interrelationships
رابطه متقابل
cross check
بررسی متقابل
cross-checked
بررسی متقابل
cross-checking
بررسی متقابل
cross-checks
بررسی متقابل
interdependence
اتکاء متقابل
cross-references
مراجعه متقابل
cross-reference
ارجاع متقابل
cross reference
ارجاع متقابل
interaction
عمل متقابل
interaction
کنش متقابل
interaction
اثر متقابل
cross reference
مراجعه متقابل
cross-reference
مراجعه متقابل
interplay
اثر متقابل
counter
ضربت متقابل
cross-check
بررسی متقابل
recrimination
اتهام متقابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com