English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
this line does not scan وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
Other Matches
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
that depends معلوم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . هنوز معلوم نیست
they are of a doubtful paterni اصل انها معلوم نیست
it is of doubtful proveance معلوم نیست اصلا از کجا امده است
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
bailment امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
that is wrong درست نیست
It is beyond repair. It cannot be put right. درست شدنی نیست
you are written عقیده یاسخن شما درست نیست
he talks very indistinctly بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
It would not be proper for me to give you that information. درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
segmentation تقطیع
conical scanning تقطیع مخروطی
helical scanning تقطیع حلزونی
rapid scanning تقطیع سریع
scansion تقطیع شعری
spiral scanning تقطیع حلزونی
circular scanning تقطیع مدور
interlacing تقطیع بهم بافته
scans تقطیع کردن شعر
image dissector لامپ تقطیع تصویر
scanned تقطیع کردن شعر
scan تقطیع کردن شعر
line interlace تقطیع بهم بافته
interlaced scannig تقطیع بهم بافته
praecocial درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
overt معلوم
to the fore معلوم
determinate معلوم
active معلوم
illiquid نا معلوم
pronounced معلوم
invisible نا معلوم
given معلوم
indistinct نا معلوم
obvious معلوم
known معلوم
definite معلوم
intelligible معلوم
sharp cut معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . معلوم شد که ...
the active voice معلوم
assignable معلوم
inevidence معلوم
known datum point ایستگاه معلوم
vaguest غیر معلوم
noticeably بطوربرجسته یا معلوم
kithe معلوم شدن
known data عناصر معلوم
known معلوم کردن
known distance مسافت معلوم
known distance فاصله معلوم
known target هدف معلوم
manifestly بطور معلوم
vague غیر معلوم
discernibly بطور معلوم
vaguer غیر معلوم
ascertain معلوم کردن
To make known . To signify . معلوم کردن
given conditions شرایط معلوم
to bring tl light معلوم کردن
familiarizing معلوم کردن
familiarized معلوم کردن
familiarize معلوم کردن
familiarising معلوم کردن
familiarises معلوم کردن
familiarised معلوم کردن
the active voice فعل معلوم
the date was not specified تاریخ ان معلوم
ascertains معلوم کردن
ascertaining معلوم کردن
ascertained معلوم کردن
to come to light معلوم شدن
to make known معلوم کردن
cretain معلوم بعض
familiarizes معلوم کردن
verb active فعل معلوم
seemingly از قرار معلوم
It was clear that she had lied . دروغش معلوم شد
evidently از قرار معلوم
presumedly از قرار معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
he proved to know the secret معلوم شد راز را میداند
at a specified time در وقت معین یا معلوم
deponent درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
it will manifest it self معلوم خواهد گشت
present participle وجه وصفی معلوم
time will tell در آینده معلوم می شود
participle وجه وصفی معلوم
taskwork کار معلوم کارناخوشایند
participles وجه وصفی معلوم
present participles وجه وصفی معلوم
apparent معلوم وارث مسلم
obviously بطور اشکار یا معلوم
fatherless فاقد مولف معلوم
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
Is the departure time certain ? وقت حرکت معلوم است؟
Known and unknown . معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
It was evident from the start. از اول کار معلوم بود
Certain notorious ( dubious ) characters . عده افراد معلوم الحال
determinable معلوم کردنی انقضاء پذیر
deponont در فاهر مجهول و در باطن معلوم
We know it for a fact that… برایمان کاملا" معلوم است که ...
his fate is sealed سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
known datum point نقطهای با مختصات وگرای معلوم
evince معلوم کردن ابراز داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
typed نوع خون را معلوم کردن
types نوع خون را معلوم کردن
pedigreed دارای نسب یادودمان معلوم
we shall see تا ببینم بعد معلوم میشود
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
type نوع خون را معلوم کردن
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
spot elevation نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
seal one's fate سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
Presumably she hasnt arrived yet . از قرار معلوم هنوز واردنشده است
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
count one's chickens before they're hatched <idiom> روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
parameters نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
bid خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
trend line یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Plug and Play یچ نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com