English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (24 milliseconds)
English Persian
weigh in وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-ins وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
Other Matches
hunts شکار کردن
predation شکار کردن
hunt شکار کردن
hunted شکار کردن
snipe پاشله شکار کردن
sniped پاشله شکار کردن
snipes پاشله شکار کردن
sniping پاشله شکار کردن
poached دزدکی شکار کردن
poaches دزدکی شکار کردن
poach دزدکی شکار کردن
bag شکار کردن با تیر
bags شکار کردن با تیر
rabbits شکار خرگوش کردن
rabbit شکار خرگوش کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
course تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses تعقیب کردن شکار از طرف سگ
foxhunt باتازی شکار روباه کردن
turtles لاک پشت شکار کردن
to rid to hounds با تازی شکار روباه کردن
turtle لاک پشت شکار کردن
hunt اداره کردن تازیها در شکار
to ride to hounds با تازی شکار روباه کردن
hunted اداره کردن تازیها در شکار
hunts اداره کردن تازیها در شکار
to p on any one's preserves در جای قورق شکار کردن
hounds باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound باتازی شکار کردن تعقیب کردن
poached برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach برخلاف مقررات شکار صید کردن
shoots زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
chase دنبال کردن شکار کردن
chased دنبال کردن شکار کردن
chasing دنبال کردن شکار کردن
chases دنبال کردن شکار کردن
chace دنبال کردن شکار کردن
hunting شکار کردن جستجو کردن
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
legalized به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
natarize محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
formalizing رسمی کردن
formalizes رسمی کردن
officialize رسمی کردن
formalises رسمی کردن
formalising رسمی کردن
formalize رسمی کردن
formalized رسمی کردن
formalised رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitions درخواست رسمی کردن
requisitioning درخواست رسمی کردن
requisitioned درخواست رسمی کردن
requisition درخواست رسمی کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette درمجله رسمی چاپ کردن
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
natarize دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to bar somebody from something [doing something] مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something [doing something] مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
chace شکار
hunting شکار
chevy شکار
hank شکار
ravin شکار
venery شکار
hunt شکار
prey شکار
hanks شکار
game شکار
gameless بی شکار
hunted شکار
predatin شکار
chase شکار
chased شکار
hunts شکار
chases شکار
chasing شکار
gamey پر از شکار
quarry شکار
quarrying شکار
quarries شکار
game سرگرمی شکار
predatory habit خوی شکار
quarries شکار موردنظر
quarry لاشه شکار
blood sports کشتن شکار
hanks طعمه شکار
hank طعمه شکار
hunter اسب شکار
quarry شکار موردنظر
whaling شکار نهنگ
hunting district شکار گاه
hunting ground شکار گاه
quarrying شکار موردنظر
hunters اسب شکار
blood sport کشتن شکار
poniter نوعی سگ شکار ی
quarrying لاشه شکار
victims دستخوش شکار
victim دستخوش شکار
shootings شکار باتفنگ
to go a hunting شکار رفتن
falconry شکار با شاهین
huntsmen شکار باز
gunning شکار با تفنگ
king hunt شاه شکار
shanking شکار کوسه
shotgunner شکار با تفنگ
fair game شکار مجاز
fair game شکار قانونی
huntsman شکار باز
quarries لاشه شکار
ducking شکار مرغابی
fowling شکار پرنده
game keep پاسبان شکار
game law قانون شکار
shooting شکار باتفنگ
gamy پراز شکار
area drive شکار دواندن
prowls درپی شکار گشتن
pointer سگ شکاری یابنده شکار
predatory تغذیه کننده از شکار
pointers سگ شکاری یابنده شکار
deer stalking شکار اهو و گوزن
shoots هدف گرفتن شکار
shoot هدف گرفتن شکار
hog dress بریدن گلوی شکار
foxhunt شکار روباه باتازی
prowling درپی شکار گشتن
hunting شکار دشمن یا زیردریایی
ravens شکار طعمه شکاری
stool گروه فریبنده شکار
cub hunting شکار بچه روباه
checked و شدن بوی شکار
check و شدن بوی شکار
raptatorial لازم برای شکار
raptatory لازم برای شکار
checks و شدن بوی شکار
finds یافتن بوی شکار
find یافتن بوی شکار
predators تغذیه کننده از شکار
predator تغذیه کننده از شکار
big game شکار حیوانات بزرگ
chevy فریاد هنگام شکار
bow hunting شکار با تیر و کمان
raven شکار طعمه شکاری
prowled درپی شکار گشتن
outfitters فروشنده لوازم شکار
game شکار گرفته شده
outfitter فروشنده لوازم شکار
prowl درپی شکار گشتن
shining پیداکردن شکار در شب بانورافکن
predatorial تغذیه کننده از شکار
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
safaris سفر برای شکار بزرگ
retriever سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
safari سفر برای شکار بزرگ
retrievers سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
falconers کسیکه با شاهین شکار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com