Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
check out equipment |
وسایل ازمایشگاهی |
|
|
Other Matches |
|
laboratorial |
ازمایشگاهی |
jiffy jack |
جک ازمایشگاهی |
laboratorian |
ازمایشگاهی |
analytical grade |
خلوص ازمایشگاهی |
experimental |
ازمایشگاهی خطای ازمایش |
laboratorial |
ازمایشگاهی مربوط به کارخانه شیمیائی یاداروسازی |
controlled thermonuclear reaction |
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید |
cpu |
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی |
beach gear |
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله |
prevention of stripping |
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی |
tackle |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackling |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackled |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackles |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
recover |
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل |
recovers |
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل |
recovering |
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل |
mounting |
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل |
excess property |
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی |
channel |
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند |
channeled |
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند |
channeling |
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند |
channels |
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند |
channelled |
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند |
pipeline assets |
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله |
map |
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی |
maps |
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی |
bios |
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند |
service test |
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل |
dispersal lays |
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها |
computation of replacement factors |
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل |
red concept |
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف |
landing aids |
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما |
pioneer tools |
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری |
cryptoancillary equipment |
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز |
basics |
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است |
basic |
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است |
basic issue items |
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده |
kit |
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل |
kits |
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل |
media |
وسایل |
plant |
وسایل |
means |
وسایل |
plants |
وسایل |
accouterment |
وسایل |
furniture |
وسایل |
assets |
وسایل |
facilities |
وسایل |
bedding |
وسایل خواب |
installs |
از کارانداختن وسایل |
furtherance |
تهیه وسایل |
sundry items |
وسایل متفرقه |
erosion |
فرسایش وسایل |
artificial suporters |
وسایل محافظتی |
artificial aids |
وسایل کمکی |
accessory equipment |
وسایل یدکی |
auxiliary equipment |
وسایل یدکی |
chaffing gear |
وسایل ضد ساییدگی |
communication channels |
وسایل ارتباطی |
cable accessory |
وسایل کابل |
building plant |
وسایل ساختمان |
cryptodevice |
وسایل رمز |
cryptomaterial |
وسایل رمز |
captured material |
وسایل اغتنامی |
utensils |
وسایل اسباب |
utensil |
وسایل اسباب |
auxiliary equipment |
وسایل کمکی |
dust collection equipment |
وسایل گردگیری |
mnemonics |
وسایل یادیار |
fabricator |
سازنده وسایل |
chaffing gear |
وسایل ضد سایش |
tentage |
وسایل چادرها |
tentage |
وسایل چادرزنی |
salvaging |
وسایل اسقاطی |
sonic equipment |
وسایل اوازی |
scuba diver |
غواص با وسایل |
tentage |
وسایل چادر |
sonic equipment |
وسایل اوایی |
fitments |
وسایل نصب |
test equipment |
وسایل ازمایش |
salvage |
وسایل اسقاطی |
means |
استطاعت وسایل |
salvaged |
وسایل اسقاطی |
essential elements |
وسایل ضروری |
war material |
وسایل جنگی |
salvages |
وسایل اسقاطی |
scuba diving |
غواصی با وسایل |
utility |
وسایل رفاهی |
tools of research |
وسایل تحقیقات |
rigging warrant |
فهرست وسایل |
subsistence |
وسایل زیست |
mess kit |
وسایل غذاخوری |
install |
از کارانداختن وسایل |
mess gear |
وسایل غذاخوری |
fitment |
وسایل نصب |
means of production |
وسایل تولید |
installing |
از کارانداختن وسایل |
loading facilities |
وسایل بارگیری |
Home appliances |
وسایل خانگی |
attachment |
وسایل وابسته |
layouts |
ترتیب وسایل |
layout |
ترتیب وسایل |
push botton |
وسایل خودکار |
pool equipment |
وسایل تعمیرگاه |
salvaged |
اوراق کردن وسایل |
smokers |
وسایل رفاهی ناو |
aids to navigation |
وسایل کمک ناوبری |
spins |
ماهیگیری با وسایل چرخان |
process |
و وسایل کنترل و پشتیبانی |
apparatus |
اسباب و وسایل ژیمناستیک |
processes |
و وسایل کنترل و پشتیبانی |
characteristics |
مشخصات ومختصات وسایل |
salvage |
اوراق کردن وسایل |
smoker |
وسایل رفاهی ناو |
mass media |
وسایل ارتباط جمعی |
fractures |
مو برداشتن قطعات و وسایل |
pictorial |
وسایل تصویری یا تصویرنهایی |
plug |
ورودی که به وسایل مختلف |
plugging |
ورودی که به وسایل مختلف |
plugs |
ورودی که به وسایل مختلف |
gate |
وسایل ورود ورودیه |
banks |
مجموعهای از وسایل مشابه |
bank |
مجموعهای از وسایل مشابه |
gadgetry |
وسایل کوچک مکانیکی |
gates |
وسایل ورود ورودیه |
accommodation |
منزل وسایل راحتی |
accommodations |
منزل وسایل راحتی |
salvaging |
اوراق کردن وسایل |
salvages |
اوراق کردن وسایل |
splint |
وسایل شکسته بندی |
twin plug |
دو شاخه وسایل برقی |
stockage |
وسایل موجودی در انبار |
servicae life |
عمر خدمتی وسایل |
salvage group |
گروه بازیابی وسایل |
sail locker |
انبار وسایل ملوانی |
pool equipment |
وسایل پارک موتوری |
penetration aids |
وسایل تولید نفوذ |
pararaft |
وسایل نجات چتربازی |
on hand |
وسایل موجود درانبار |
navigational aids |
وسایل کمک ناوبری |
motorsports |
ورزشهای با وسایل موتوری |
mess gear |
وسایل نظافت نهارخوری |
two pin plug |
دو شاخه وسایل برقی |
unaccommodated |
بدون وسایل راحتی |
incoming traffic |
جاده وسایل که می آیند |
Other means of transport |
سایر وسایل نقلیه |
trade something in <idiom> |
تعویض وسایل کهنه |
gimmickry |
وسایل اغفال یا تقلب |
gasmen |
مکانیک وسایل گازسوز |
gasman |
مکانیک وسایل گازسوز |
means are not a |
وسایل فراهم نیست |
materiel readiness |
امادگی رزمی وسایل |
clamping fixture |
وسایل قید و بست |
clamping device |
وسایل قید و بست |
check out equipment |
وسایل بازدید محل |
care and handling |
مراقبت و دستکاری وسایل |
caddy |
حامل وسایل بازیگر |
coupler plug |
دوشاخه وسایل الکتریکی |
authentication equipment |
وسایل تعیین نشانی |
authentication equipment |
وسایل تعیین معرف |
attack size |
استعداد وسایل درگیر در تک |
attachment plug |
دوشاخه وسایل برقی |
athletic suporters |
وسایل محافظتی ورزشکار |
assembly order |
دستور مونتاژ وسایل |
condensation trail |
مجموعه وسایل انجماد |
utensil plug |
دو شاخه وسایل برقی |
light armor |
وسایل زرهی سبک |
individual reserves |
وسایل ذخیره انفرادی |
high lift device |
وسایل برای زیاد |
hi fi |
وسایل ایجاد صدا |
gun bag |
کیسه وسایل توپ |
gripping appliance |
وسایل بست و مهارکنندگی |
golf bag |
کیف وسایل گلف |
drawing instrument |
وسایل رسم فنی |
drawing instrument |
وسایل نقشه کشی |
demolition kit |
جعبه وسایل تخریب |
deck load |
وسایل روی پل کشتی |
cryptodevice |
وسایل رمز کردن |
aircraft arresting complex |
وسایل مهار هواپیما |
place settings |
وسایل میز غذاخوری |
rack |
قفسه مهمات و وسایل |
caddies |
حامل وسایل بازیگر |
tackled |
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری |
racked |
قفسه مهمات و وسایل |
racks |
قفسه مهمات و وسایل |
wracked |
قفسه مهمات و وسایل |
wracks |
قفسه مهمات و وسایل |
mounting |
سوار کردن وسایل |
tackles |
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری |
caddying |
حامل وسایل بازیگر |
communication |
مراوده وسایل ارتباطی |
tackling |
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری |
provisions |
وسایل لازم توشه ها |
place setting |
وسایل میز غذاخوری |
tackle |
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری |
aid |
کمک وسایل کمکی |
aiding |
کمک وسایل کمکی |
fracture |
مو برداشتن قطعات و وسایل |
spin |
ماهیگیری با وسایل چرخان |
fractured |
مو برداشتن قطعات و وسایل |