English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 298 (43 milliseconds)
English Persian
cryptodevice وسایل رمز کردن
Search result with all words
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks ردیف کردن وسایل و تجهیزات
furnish تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
self- برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
mounting سوار کردن وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
cannibalised محل اوراق کردن وسایل
cannibalises محل اوراق کردن وسایل
cannibalising محل اوراق کردن وسایل
cannibalize محل اوراق کردن وسایل
cannibalized محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes محل اوراق کردن وسایل
cannibalizing محل اوراق کردن وسایل
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
requisition درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions درخواست کردن درخواست وسایل
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
salvage اوراق کردن وسایل
salvaged اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
salvaging اوراق کردن وسایل
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
hoist بلند کردن وسایل سنگین
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
hoists بلند کردن وسایل سنگین
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
juryrig سوار کردن موقت وسایل
mekeready وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
Other Matches
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
accouterment وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
plants وسایل
media وسایل
furniture وسایل
means وسایل
assets وسایل
test equipment وسایل ازمایش
captured material وسایل اغتنامی
mnemonics وسایل یادیار
bedding وسایل خواب
cable accessory وسایل کابل
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
war material وسایل جنگی
scuba diving غواصی با وسایل
subsistence وسایل زیست
sonic equipment وسایل اوایی
building plant وسایل ساختمان
tentage وسایل چادرزنی
means استطاعت وسایل
tentage وسایل چادرها
tentage وسایل چادر
sundry items وسایل متفرقه
rigging warrant فهرست وسایل
layout ترتیب وسایل
install از کارانداختن وسایل
push botton وسایل خودکار
installing از کارانداختن وسایل
installs از کارانداختن وسایل
loading facilities وسایل بارگیری
attachment وسایل وابسته
utensil وسایل اسباب
utensils وسایل اسباب
dust collection equipment وسایل گردگیری
pool equipment وسایل تعمیرگاه
essential elements وسایل ضروری
erosion فرسایش وسایل
means of production وسایل تولید
mess kit وسایل غذاخوری
cryptomaterial وسایل رمز
cryptodevice وسایل رمز
fitment وسایل نصب
chaffing gear وسایل ضد سایش
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
sonic equipment وسایل اوازی
communication channels وسایل ارتباطی
layouts ترتیب وسایل
fabricator سازنده وسایل
utility وسایل رفاهی
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
salvaging وسایل اسقاطی
scuba diver غواص با وسایل
fitments وسایل نصب
mess gear وسایل غذاخوری
auxiliary equipment وسایل یدکی
tools of research وسایل تحقیقات
auxiliary equipment وسایل کمکی
artificial aids وسایل کمکی
Home appliances وسایل خانگی
accessory equipment وسایل یدکی
artificial suporters وسایل محافظتی
furtherance تهیه وسایل
drawing instrument وسایل رسم فنی
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
pararaft وسایل نجات چتربازی
deck load وسایل روی پل کشتی
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
gun bag کیسه وسایل توپ
gates وسایل ورود ورودیه
communication مراوده وسایل ارتباطی
gate وسایل ورود ورودیه
golf bag کیف وسایل گلف
check out equipment وسایل بازدید محل
caddying حامل وسایل بازیگر
caddies حامل وسایل بازیگر
stockage وسایل موجودی در انبار
on hand وسایل موجود درانبار
bank مجموعهای از وسایل مشابه
sail locker انبار وسایل ملوانی
salvage group گروه بازیابی وسایل
process و وسایل کنترل و پشتیبانی
processes و وسایل کنترل و پشتیبانی
plug ورودی که به وسایل مختلف
plugging ورودی که به وسایل مختلف
caddied حامل وسایل بازیگر
caddie حامل وسایل بازیگر
penetration aids وسایل تولید نفوذ
drawing instrument وسایل نقشه کشی
assembly order دستور مونتاژ وسایل
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
plugs ورودی که به وسایل مختلف
twin plug دو شاخه وسایل برقی
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
demolition kit جعبه وسایل تخریب
fractures مو برداشتن قطعات و وسایل
fractured مو برداشتن قطعات و وسایل
fracture مو برداشتن قطعات و وسایل
aiding کمک وسایل کمکی
individual reserves وسایل ذخیره انفرادی
smokers وسایل رفاهی ناو
smoker وسایل رفاهی ناو
aided کمک وسایل کمکی
wracks قفسه مهمات و وسایل
aid کمک وسایل کمکی
place settings وسایل میز غذاخوری
banks مجموعهای از وسایل مشابه
place setting وسایل میز غذاخوری
wracked قفسه مهمات و وسایل
racks قفسه مهمات و وسایل
racked قفسه مهمات و وسایل
fracturing مو برداشتن قطعات و وسایل
gripping appliance وسایل بست و مهارکنندگی
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
incommunicado بدون وسایل ارتباط
clamping device وسایل قید و بست
clamping fixture وسایل قید و بست
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
light armor وسایل زرهی سبک
pool equipment وسایل پارک موتوری
accommodations منزل وسایل راحتی
accommodation منزل وسایل راحتی
rack قفسه مهمات و وسایل
servicae life عمر خدمتی وسایل
utensil plug دو شاخه وسایل برقی
mass media وسایل ارتباط جمعی
tackle وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
unaccommodated بدون وسایل راحتی
high lift device وسایل برای زیاد
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
attachment plug دوشاخه وسایل برقی
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
hi fi وسایل ایجاد صدا
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
tackles وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
gasman مکانیک وسایل گازسوز
tackling وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
athletic suporters وسایل محافظتی ورزشکار
splint وسایل شکسته بندی
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
authentication equipment وسایل تعیین معرف
navigational aids وسایل کمک ناوبری
caddy حامل وسایل بازیگر
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
means are not a وسایل فراهم نیست
provisions وسایل لازم توشه ها
tackled وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
two pin plug دو شاخه وسایل برقی
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
adapter دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
motor tool ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
balanced tackle وضع متعادل وسایل ماهیگیری
portcall زمان رسیدن وسایل به بندر
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
rigging وسایل باربندی بکسلهای ناو
automotive تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
automotive مربوط به وسایل نقلیه خودرو
amaxophobia هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
make up <idiom> استقرار وسایل تزئین وآرایش
warlike وسایل جنگی مربوط به جنگ
solid-state مربوط به وسایل نیمه هادی
automatic return سیستم عودت خودکار وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com