English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
subsistence وسایل زیست
Other Matches
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
subsistence زیست
bio- زیست -
symbion هم زیست
biogen زیست زا
performance of the dam زیست سد
settlement زیست گاه
homeland زیست بوم
eco- زیست بوم
biological clock زیست گشت
biomechanics زیست مکانیک
biogases زیست گاز
biogas زیست گاز
biome زیست بوم
biosphere زیست کره
biosphere فضای زیست
biosphere زیست سپهر
worked زیست عمل
life space فضای زیست
homelands زیست بوم
settlements زیست گاه
biopolymer زیست بسپار
biospher زیست کره
biotype زیست گروه
biometry زیست سنجی
biometrics زیست سنجش
biometrics زیست سنجی
joie de vivre زیست شادی
work زیست عمل
biome اقلیم زیست
livability زیست پذیری
liveware زیست افزار
biogeography زیست جغرافی
environment محیط زیست
biogeographic زیست جغرافیایی
biogenosphere زیست سپهر
biogenic زیست زاییده
inhabitant زیست کننده در
environments محیط زیست
biogenesis زیست زاد
life force زیست نیرو
biochemist زیست شیمیدان
biomass زیست توده
biochemists زیست شیمیدان
biophysics زیست- فیزیک
biochemistry زیست شیمی
subsists زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsisted زیست کردن
subsist زیست کردن
biogenosphere زیست کره
exvia برون زیست
biologism زیست شناسی
libidinal زیست مایهای
biogenetic زیست زادی
libidos زیست مایه
biology زیست شناسی
biologically زیست شناختی
existence زیست موجودیت
existences زیست موجودیت
modus vivendi شیوه زیست
libido زیست مایه
biological زیست شناختی
viability زیست پذیری
subsistence مربوط به زیست
bioluminescence زیست تابی
biochemistry زیست- شیمی
colony زیست گاه
biotechnology زیست فناوری
biologist زیست شناس
biological chemistry زیست شیمی
limnetic زیست کننده در اب شیرین
viable زیست پذیر ماندنی
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
phenology زیست پدیده شناسی
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
biologism زیست شناختی نگری
environmental impact نشانزد زیست محیطی
environmentalism محیط زیست گرایی
saltwater زیست کننده در اب شور
limnic زیست کننده در اب شیرین
limicoline زیست کننده درساحل
life zone منطقه زیست شناسی
environmental conservation حفافت محیط زیست
environmental costs مضار زیست محیطی
environmentalism محیط زیست شناسی
environmental protection حفاظت محیط زیست
biomass pyramid هرم زیست توده
coexistent باهم زیست کننده
fluvial زیست کننده در رودخانه
geobiology زمین زیست شناسی
amylum نشاسته [زیست شیمی]
human biometric زیست سنجی انسانی
lacustrine زیست کننده دردریاچه
biological control کنترل زیست شناختی
environmental benefit فواید زیست محیطی
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
stenobathic درعمق کم زیست کننده
environmentalists محیط زیست گرا
environmentalist محیط زیست گرا
eco-technology فناوری زیست بوم
eco-tech فناوری زیست بوم
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
biodegradable زیست تجزیه پذیر
environmentalists محیط زیست شناس
environmentalist محیط زیست شناس
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
biochron زیست زمان جانداران
biocid زیست کش مانع حیات
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
live-in زیست کننده در محل کار
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
lentic زیست کننده در ابهای راکد
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
sere تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
biocenology رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
hematology شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com