English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
Other Matches
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
mission essential ضروری برای انجام ماموریت
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
completes عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
search mission ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
provisions وسایل لازم توشه ها
provision اذوقه تدارکات وسایل لازم
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
mission essential حیاتی از نظر انجام ماموریت
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
what luck در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
landing gear عراده هواپیما وسایل فرود امدن
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
judy در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
mutatis mutandis عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
ways and means طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
airborne alert اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
ganged وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
hydration water اب لازم برای ابش
raptatory لازم برای شکار
raptatorial لازم برای شکار
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
universal مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
mantling مواد لازم برای پوشش
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
climate for growth شرایط لازم برای رشد
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
high lift device وسایل برای زیاد
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
bent اسم رمز برای خرابی وسایل
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
state tiger در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
battery استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
batteries استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
aircraft battery منبع الکتریکی برای هواپیما
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
path [corridor] for emergency vehicles راه [باز شده در جاده] برای وسایل اورژانس
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
into plane service تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
mission ready اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
near collision فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
nitrate dope دوپی برای پارچههای روکش هواپیما
beacon امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
beacons امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
golf cart گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
job دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
appliances هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
appliance هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
to board a flight سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
operator وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
buffering استفاده از بافر برای ایجاد اتصال بین وسایل کند و سریع
operators وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com