Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English
Persian
drawing instrument
وسایل نقشه کشی
Search result with all words
alidade
یکی از وسایل نقشه برداری
assumed orientation
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
Other Matches
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
storage map
نقشه انباره نقشه انبارش
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
polar stereographic
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
assets
وسایل
media
وسایل
facilities
وسایل
plants
وسایل
accouterment
وسایل
means
وسایل
plant
وسایل
furniture
وسایل
tentage
وسایل چادرها
test equipment
وسایل ازمایش
tentage
وسایل چادر
tools of research
وسایل تحقیقات
tentage
وسایل چادرزنی
dust collection equipment
وسایل گردگیری
fabricator
سازنده وسایل
furtherance
تهیه وسایل
loading facilities
وسایل بارگیری
scuba diver
غواص با وسایل
sonic equipment
وسایل اوایی
sonic equipment
وسایل اوازی
subsistence
وسایل زیست
means of production
وسایل تولید
scuba diving
غواصی با وسایل
push botton
وسایل خودکار
mess gear
وسایل غذاخوری
means
استطاعت وسایل
mess kit
وسایل غذاخوری
sundry items
وسایل متفرقه
pool equipment
وسایل تعمیرگاه
mnemonics
وسایل یادیار
fitments
وسایل نصب
rigging warrant
فهرست وسایل
auxiliary equipment
وسایل یدکی
chaffing gear
وسایل ضد سایش
installs
از کارانداختن وسایل
installing
از کارانداختن وسایل
essential elements
وسایل ضروری
install
از کارانداختن وسایل
attachment
وسایل وابسته
communication channels
وسایل ارتباطی
accessory equipment
وسایل یدکی
check out equipment
وسایل ازمایشگاهی
utility
وسایل رفاهی
bedding
وسایل خواب
erosion
فرسایش وسایل
auxiliary equipment
وسایل کمکی
artificial suporters
وسایل محافظتی
artificial aids
وسایل کمکی
building plant
وسایل ساختمان
cable accessory
وسایل کابل
captured material
وسایل اغتنامی
chaffing gear
وسایل ضد ساییدگی
salvaging
وسایل اسقاطی
salvages
وسایل اسقاطی
salvage
وسایل اسقاطی
utensils
وسایل اسباب
layout
ترتیب وسایل
war material
وسایل جنگی
salvaged
وسایل اسقاطی
fitment
وسایل نصب
cryptodevice
وسایل رمز
cryptomaterial
وسایل رمز
utensil
وسایل اسباب
Home appliances
وسایل خانگی
layouts
ترتیب وسایل
athletic suporters
وسایل محافظتی ورزشکار
caddying
حامل وسایل بازیگر
caddie
حامل وسایل بازیگر
attack size
استعداد وسایل درگیر در تک
pararaft
وسایل نجات چتربازی
accommodation
منزل وسایل راحتی
penetration aids
وسایل تولید نفوذ
fractured
مو برداشتن قطعات و وسایل
attachment plug
دوشاخه وسایل برقی
aircraft arresting complex
وسایل مهار هواپیما
means are not a
وسایل فراهم نیست
materiel readiness
امادگی رزمی وسایل
accommodations
منزل وسایل راحتی
process
و وسایل کنترل و پشتیبانی
processes
و وسایل کنترل و پشتیبانی
characteristics
مشخصات ومختصات وسایل
aids to navigation
وسایل کمک ناوبری
gates
وسایل ورود ورودیه
plugs
ورودی که به وسایل مختلف
motorsports
ورزشهای با وسایل موتوری
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
mass media
وسایل ارتباط جمعی
apparatus
اسباب و وسایل ژیمناستیک
navigational aids
وسایل کمک ناوبری
mess gear
وسایل نظافت نهارخوری
plugging
ورودی که به وسایل مختلف
mounting
سوار کردن وسایل
plug
ورودی که به وسایل مختلف
gate
وسایل ورود ورودیه
on hand
وسایل موجود درانبار
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
caddies
حامل وسایل بازیگر
caddied
حامل وسایل بازیگر
demolition kit
جعبه وسایل تخریب
gripping appliance
وسایل بست و مهارکنندگی
gun bag
کیسه وسایل توپ
salvaging
اوراق کردن وسایل
hi fi
وسایل ایجاد صدا
high lift device
وسایل برای زیاد
spins
ماهیگیری با وسایل چرخان
spin
ماهیگیری با وسایل چرخان
individual reserves
وسایل ذخیره انفرادی
salvages
اوراق کردن وسایل
smoker
وسایل رفاهی ناو
smokers
وسایل رفاهی ناو
drawing instrument
وسایل رسم فنی
deck load
وسایل روی پل کشتی
cryptodevice
وسایل رمز کردن
coupler plug
دوشاخه وسایل الکتریکی
condensation trail
مجموعه وسایل انجماد
salvage
اوراق کردن وسایل
salvaged
اوراق کردن وسایل
golf bag
کیف وسایل گلف
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
banks
مجموعهای از وسایل مشابه
tackling
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
pictorial
وسایل تصویری یا تصویرنهایی
fracture
مو برداشتن قطعات و وسایل
aiding
کمک وسایل کمکی
aided
کمک وسایل کمکی
aid
کمک وسایل کمکی
light armor
وسایل زرهی سبک
authentication equipment
وسایل تعیین نشانی
communication
مراوده وسایل ارتباطی
fractures
مو برداشتن قطعات و وسایل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com