English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
transport means وسیله بارکشی یاحمل ونقل
Other Matches
dangerous goods by road agreement موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
motor transport حمل ونقل به وسیله خودرو
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
transported بارکشی
transporting بارکشی
transports بارکشی
transportation بارکشی
portage بارکشی
transport بارکشی
transportation بارکشی تبعید
truckage بارکشی با کامیون
hotshot بارکشی سریع
freight note سندکرایه و بارکشی
railway freight بارکشی راه اهن
to move out [از منزل] بارکشی کردن
We move out on the 1st. ما یکم بارکشی می کنیم.
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
dray گاری کوتاه بی لبه چهارچرخه بارکشی
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
gantline رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
hauls حمل ونقل
haul حمل ونقل
hauled حمل ونقل
hauling حمل ونقل
transports حمل ونقل
forwarding حمل ونقل
transporting حمل ونقل
transportation حمل ونقل
transported حمل ونقل
transport حمل ونقل
carry حمل ونقل کردن
forwarding agent متصدی حمل ونقل
carrying حمل ونقل کردن
cabotage حمل ونقل ساحلی
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
carries حمل ونقل کردن
wagoner متصدی حمل ونقل
common carrier متصدی حمل ونقل
portable قابل حمل ونقل
portability قابلت حمل ونقل
carried حمل ونقل کردن
cost of transport قیمت حمل ونقل
transportable قابل حمل ونقل
conveying capacity فرفیت حمل ونقل
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
air delivery حمل ونقل از راه هوا
cto عامل حمل ونقل ترکیبی
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
totes حمل ونقل کردن سوق دادن
toted حمل ونقل کردن سوق دادن
toting حمل ونقل کردن سوق دادن
lighterage حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
mto عامل حمل ونقل چند نوعه
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
tote حمل ونقل کردن سوق دادن
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
gangplanks سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplank سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
jet star نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
motor pool گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
handshaking سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
interserviceable قابل استفاده به وسیله چندقسمت یا چند نوع یکان وسیله چند یکانی
cycled عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
demand جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demanded جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demands جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
tranship نقل وانقال بار وغیره از یک وسیله یاکشتی به وسیله یاکشتی دیگری
phase وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phases وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phased وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
radar prediction بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
synchronous ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
concentrator وسیله ابتدایی شبکه که حاوی توپولوژی منط قی است و گره ها متصل اند ولی هر بازوی ستاره به عنوان حلقه فیریکی به وسیله ستاره وصل است
radar tracking تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
transhipment انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
railroad tranportation بارکشی راه اهن باربری راه اهن
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
torsionmeter وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
corrector وسیله تصحیح کننده ماسوره وسیله تصحیح ماسوره
transporting حمل ونقل کردن حمل کردن
transported حمل ونقل کردن حمل کردن
transports حمل ونقل کردن حمل کردن
transport حمل ونقل کردن حمل کردن
means وسیله
inducement وسیله
mediums وسیله
whereby به وسیله ان
appliances وسیله
by means of به وسیله
instrumentally با وسیله
instrumentality وسیله
appliance وسیله
timing device وسیله
bare handed بی وسیله
factor وسیله
factors وسیله
medium وسیله
instrument وسیله
make do وسیله
facility وسیله
tool وسیله
resource وسیله
devices وسیله
device وسیله
resourc وسیله
R/W head وسیله
per saltum بی وسیله
shiftless بی وسیله
inducements وسیله
utensil وسیله
utensils وسیله
makeshift وسیله
vibrator وسیله نوسان
vibrators وسیله نوسان
receiving apparatus وسیله برقی
vibrator وسیله ارتعاش
circulating edium وسیله رواج
transport car وسیله نقلیه
operation کارکردن با یک وسیله
relative وسیله ورودی
zero wait state وضعیت یک وسیله
vibrators وسیله ارتعاش
media واسطه ها وسیله ها
bread and butter وسیله معاش
peripheral وسیله ورودی
input وسیله ورودی
tugger وسیله نقاله
connector وسیله اتصال
inputted وسیله ورودی
conveying appliance وسیله نقلیه
item جنس وسیله
items جنس وسیله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com