Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English
Persian
patch
وصله ناجور وصله کردن
patches
وصله ناجور وصله کردن
Other Matches
to put a patch on a garment
وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
cento
پارچه وصله وصله
clout
وصله کردن
pasting
وصله کردن
clouting
وصله کردن
clouted
وصله کردن
pastes
وصله کردن
to p up
وصله کردن
patches
وصله کردن
pasted
وصله کردن
patch
وصله کردن
clouts
وصله کردن
paste
وصله کردن
pieces
وصله کردن
piece
وصله کردن
patch
وصله دوزی کردن
clobber
جامه وصله کردن
revamps
وصله پینه کردن
clobbers
جامه وصله کردن
revamping
وصله پینه کردن
clobbering
جامه وصله کردن
patches
وصله دوزی کردن
vamp
وصله تعمیر کردن
revamp
وصله پینه کردن
clobbered
جامه وصله کردن
revamped
وصله پینه کردن
fishplate
قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
fish plate
وصله
patchier
وصله وصله
patchiest
وصله وصله
joint
وصله
imp
وصله
spliced
وصله
splicing
وصله
imps
وصله
patches
وصله
patch
وصله
splice
وصله
splices
وصله
patchy
وصله وصله
patching
وصله
doubler
تخته وصله
patchy
وصله دار
field splice
وصله کارگاهی
insets
دهانه وصله
patchwork
وصله دوزی
paste
درج وصله
pasted
درج وصله
splotch
نقطه وصله
patched
وصله دار
column splice
وصله ستونها
inset
دهانه وصله
patchable
وصله بردار
pastes
درج وصله
patchery
وصله کاری
pasting
درج وصله
patchiness
وصله داری
patchiest
وصله دار
patchier
وصله دار
copper tingle
وصله مسی
tinkers
وصله کاری تعمیرکردن
fish out of water
<idiom>
طرف وصله ناجوراست
mending
وصله پینه شدنی
fishplate
لبه گیر وصله
tinker
وصله کاری تعمیرکردن
tinkered
وصله کاری تعمیرکردن
tinkering
وصله کاری تعمیرکردن
botches
وصله وپینه بدنما
botched
وصله وپینه بدنما
botch
وصله وپینه بدنما
tinkerer
وصله زن حلبی ساز
botching
وصله وپینه بدنما
to patch up
وصله کردن اصلاخ کردن
disharmonize
ناجور کردن
dissimilate
ناجور و بی شباهت کردن سبب اختلاف شدن
out of keeping
ناجور
cock eyed
ناجور
dissonant
ناجور
ill matched
ناجور
inconvenient
ناجور
inapplicable
ناجور
incorrect
ناجور
immusical
ناجور
ill mated
ناجور
dissimilar
ناجور
heterogeneous
ناجور
disparate
ناجور
uneven
ناجور
away
ناجور
rimeless or rhyme
ناجور
inconsonant
ناجور
inconsistent
ناجور
hassle
وضع ناجور
mismatch
ازدواج ناجور
piebald
رنگارنگ ناجور
foreign
بیرونی ناجور
sorrier
ناجور بدبخت
hassling
وضع ناجور
hassles
وضع ناجور
misalliance
وصلت ناجور
ill sorted
نامناسب ناجور
inappropriate
نامناسب ناجور
mismarriage
عروسی ناجور
incompatible
ناجور نامناسب
squally
پر اشوب ناجور
hassled
وضع ناجور
sorriest
ناجور بدبخت
sorry
ناجور بدبخت
inept
ناجور بی معنی
mesalliance
پیوند ناجور
heteronuclear
ناجور هسته
misfits
ناجور نخاله
heterolytic cleavage
کافت ناجور
misfit
ناجور نخاله
helerolysis
کافت ناجور
heteropolymer
ناجور بسپار
inconsonantly
بطور ناجور یا ناموزون
gypsy moth
کرم ابریشم ناجور
nohow
بهر حال ناجور
off color
دارای رنگ ناجور
helerolysis
گسسته شدن ناجور
heteropolyatomic
چند اتمی ناجور
heteroatomic chain
زنجیر ناجور اتمی
hetero organic polymer
ناجور بسپار الی
heterocyclic compounds
ترکیبات ناجور حلقه
heteroatomic molecule
مولکول ناجور اتم
heteropolar bond
پیوند ناجور قطبی
heteropoly acid
پلی اسید ناجور
heterolytic cleavage
گسسته شدن ناجور
mismatch
متناسب نبودن ناجور بودن
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock.
اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
hybridism
جفت سازی یا پیوند زنی دوجنس ناجور با هم
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com