English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (33 milliseconds)
English Persian
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
Search result with all words
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
Other Matches
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
slub سرهم بندی کردن
railroad سرهم بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
jerry build سرهم بندی کردن
to knock together سرهم بندی کردن
railroads سرهم بندی کردن
flimflam سرهم بندی کردن
bunlge سرهم بندی کردن
bungling سرهم بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
to patch up خواباندن سرهم بندی کردن
foozle بدزدن سرهم بندی کردن
slubber نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudged نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
paste سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted سر هم کردن سرهم بندی کردن
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
patch وصله ناجور وصله کردن
patches وصله ناجور وصله کردن
patching سرهم بندی
patchery سرهم بندی
tinker سرهم بندی
tinkered سرهم بندی
tinkering سرهم بندی
snow job سرهم بندی
tinkers سرهم بندی
botchery سرهم بندی
fiddle around <idiom> سرهم بندی
ersatz سرهم بندی شده
patchboard تخته سرهم بندی
identikit سرهم بندی شده
identikits سرهم بندی شده
shake-ups سرهم بندی دگرگونی
shake-up سرهم بندی دگرگونی
patch cord سیم سرهم بندی
shake up سرهم بندی دگرگونی
patch panel تابلوی سرهم بندی
what a pretty mess he made خوب سرهم بندی کرد
to put a patch on a garment وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
clouting وصله کردن
clouts وصله کردن
to p up وصله کردن
pasting وصله کردن
paste وصله کردن
clouted وصله کردن
pastes وصله کردن
clout وصله کردن
pieces وصله کردن
patches وصله کردن
patch وصله کردن
piece وصله کردن
pasted وصله کردن
to patch up وصله کردن اصلاخ کردن
assemble سرهم کردن
assembled سرهم کردن
assembles سرهم کردن
patch سرهم کردن
patches سرهم کردن
clobbers جامه وصله کردن
revamps وصله پینه کردن
clobbering جامه وصله کردن
clobbered جامه وصله کردن
revamp وصله پینه کردن
revamped وصله پینه کردن
patch وصله دوزی کردن
revamping وصله پینه کردن
patches وصله دوزی کردن
vamp وصله تعمیر کردن
clobber جامه وصله کردن
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
fishplate قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
cento پارچه وصله وصله
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
sealing اب بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
underpin پی بندی کردن
seals اب بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
underpins پی بندی کردن
batten down اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
lacevi بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
seal اب بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
caulk اب بندی کردن
classifies رده بندی کردن
put-up بسته بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
to lay out خیابان بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
subsume رده بندی کردن
categorizes دسته بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorizing رده بندی کردن
tabulates جدول بندی کردن
prioritizing اولویت بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
tabulated جدول بندی کردن
rations جیره بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
tabulate جدول بندی کردن
lot سهم بندی کردن
classify رده بندی کردن
classify دسته بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
prioritised اولویت بندی کردن
graduate طبقه بندی کردن
wrap بسته بندی کردن
parcel بسته بندی کردن
wraps بسته بندی کردن
parcels بسته بندی کردن
graduate درجه بندی کردن
prioritises اولویت بندی کردن
prioritising اولویت بندی کردن
put up بسته بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
to lay out باغچه بندی کردن
prioritizes اولویت بندی کردن
prioritized اولویت بندی کردن
prioritize اولویت بندی کردن
categorises رده بندی کردن
schedule زمان بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
categorize رده بندی کردن
rates درجه بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
take stock <idiom> جمع بندی کردن
rate درجه بندی کردن
impost تعرفه بندی کردن
packets بسته بندی کردن
packet بسته بندی کردن
group دسته بندی کردن
categorising رده بندی کردن
groups دسته بندی کردن
systematization رده بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com