Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
turn on
وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
Other Matches
turn-off
قط ع منبع تغذیه یک ماشین
turn-offs
قط ع منبع تغذیه یک ماشین
turn off
قط ع منبع تغذیه یک ماشین
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
powers
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powering
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
isolation
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
noises
منبع تغذیه
power supply
منبع تغذیه
noise
منبع تغذیه
power supplay
منبع تغذیه
switch
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switched
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
electronic power supply
منبع تغذیه الکترونیکی
power supply cable
کابل منبع تغذیه
internal power supply
منبع تغذیه داخلی
power supply switch
کلید منبع تغذیه
switches
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
mains power supply unit
واحد منبع تغذیه شبکه
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
uninterruptable power supply
منبع تغذیه وقفه ناپذیر
switch
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switches
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switched
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
sags
کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sagged
کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sag
کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
over voltage protection
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
flexes
سیم یا کابلی که وسیله را به منبع اصلی تغذیه وصل میکند.
flexed
سیم یا کابلی که وسیله را به منبع اصلی تغذیه وصل میکند.
flexing
سیم یا کابلی که وسیله را به منبع اصلی تغذیه وصل میکند.
flex
سیم یا کابلی که وسیله را به منبع اصلی تغذیه وصل میکند.
powers
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
powered
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
powering
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
portable
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
positive
اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
surged
وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
surge
وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
surges
وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
volatile memory
حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
static
MAR که تا وقتی داده می پذیرد که منبع تغذیه روشن است و داده نیازی به تنظیم مجدد ندارد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
dystrohpy
تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
deadlock
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
line source
منبع خطی منبع شبکه
pasturage
تغذیه کردن
aliment
تغذیه کردن
pastures
تغذیه کردن
pasture
تغذیه کردن
feeds
تغذیه کردن
feed
تغذیه کردن
support
[nourish, feed]
تغذیه کردن
nourish
تغذیه کردن
friction feed
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
feeds
خوراندن تغذیه کردن
graze
تغذیه کردن از چریدن
grazed
تغذیه کردن از چریدن
grazes
تغذیه کردن از چریدن
feed
خوراندن تغذیه کردن
supplying
تحویل دادن تغذیه کردن
supply
تحویل دادن تغذیه کردن
supplied
تحویل دادن تغذیه کردن
powered
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
collimate
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
operates
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
prints
ماشین کردن
print
ماشین کردن
printed
ماشین کردن
type write
ماشین کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to type in quadruplicate
چهارنسخه ماشین کردن
type write
ماشین نویسی کردن
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
bulldoze
روی ماشین بولدوزکار کردن
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
bulldozing
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozed
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes
روی ماشین بولدوزکار کردن
hit the road
<idiom>
ترک کردن (معمولابرای ماشین)
wind up
<idiom>
سفت کردن فنر ماشین
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
microphonics
انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
combines
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combine
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
tedder
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
feedings
تغذیه
nourishes
تغذیه
nourishment
تغذیه
feeding
تغذیه
nourished
تغذیه
nourish
تغذیه
sustenance
تغذیه
feeders
خط تغذیه
feeder
خط تغذیه
line feed
تغذیه خط
alimentation
تغذیه
nutriments
تغذیه
nutriment
تغذیه
recharged
تغذیه
recharges
تغذیه
recharge
تغذیه
nurturing
تغذیه
nurtures
تغذیه
nurtured
تغذیه
nurture
تغذیه
nutrition
تغذیه
recharging
تغذیه
diet
تغذیه
carburizing
گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
atm
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
ager
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
feeder
سیم تغذیه
artificial recharge
تغذیه مصنوعی
supply cable
کابل تغذیه
dystrophy
سوء تغذیه
malnourished
بد تغذیه شده
fed
تغذیه شده
malnourished
دچارسوء تغذیه
undernourishment
سوء تغذیه
nutritionists
ویژه گر تغذیه
bottle feeding
تغذیه با بطری
dystrophic nutrition
تغذیه دش بار
reverse bias
تغذیه معکوس
serial feeding
تغذیه نوبتی
undernourished
سوء تغذیه
breast feeding
تغذیه پستانی
nutritionist
ویژه گر تغذیه
breast-feeding
تغذیه پستانی
feeders
سیم تغذیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com