Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
English
Persian
cash
وصول کردن نقدکردن
cashed
وصول کردن نقدکردن
cashes
وصول کردن نقدکردن
cashing
وصول کردن نقدکردن
Other Matches
liquidation
نقدکردن
cashes
نقدکردن
cashed
نقدکردن
cashing
نقدکردن
encash
نقدکردن
cash
نقدکردن
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
receipt
وصول کردن
recovering
وصول کردن
recover
وصول کردن
collects
وصول کردن
get in
وصول کردن
receive
وصول کردن
collect
وصول کردن
receives
وصول کردن
recovers
وصول کردن
receipts
وصول کردن
collecting
وصول کردن
to get in
وصول کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recovery
وصول
reception
وصول
recoveries
وصول
collection
وصول
collections
وصول
receptions
وصول
collection charges
هزینه وصول
practicable
<adj.>
قابل وصول
recipients
وصول کننده
collection fee
هزینه وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
قابل وصول
collection charge
هزینه وصول
executable
<adj.>
قابل وصول
line of approach
راه وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
recipient
وصول کننده
workable
<adj.>
قابل وصول
come at able
قابل وصول
acknowledgment
اعلام وصول
receipts
اعلام وصول
accessibility
قابلیت وصول
receipt
اعلام وصول
levy
وصول مالیات
levies
وصول مالیات
levying
وصول مالیات
collection order
دستور وصول
recvery
استرداد وصول
levied
وصول مالیات
certificate of receipt
گواهی وصول
makable
<adj.>
قابل وصول
cleared cheque
چک وصول شده
accessible
قابل وصول
doable
<adj.>
قابل وصول
achievable
<adj.>
قابل وصول
collecting books
وصول مطالبات
feasible
<adj.>
قابل وصول
recoverable
قابل وصول
collecting debts
وصول مطالبات
recovery
وصول جبران
contrivable
<adj.>
قابل وصول
collectible
قابل وصول
collectable
قابل وصول
accession
تابع وصول
levier
مالیات وصول کن
outstanding
وصول نشده
makable
[spv. makeable]
<adj.>
قابل وصول
outstandingly
وصول نشده
recoveries
وصول جبران
manageable
<adj.>
قابل وصول
makeable
<adj.>
قابل وصول
acknowledgements
اعلام وصول رسید
irrecoverable
غیر قابل وصول
collecting bank
بانک وصول کننده
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
receivable
قابل وصول پذیرفتنی
solvency
قابل وصول بودن
receipt
اعلام وصول نمودن
accessible
در دسترس قابل وصول
publican
مامور وصول مالیات
publicans
مامور وصول مالیات
receipts
اعلام وصول نمودن
acknowledgment
شماره اعلام وصول
collection charge
هزینه وصول مطالبات
acknowledgments
اعلام وصول رسید
good debt
طلب وصول شدنی
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
debt collector
وصول کننده طلب
debt enforcement
درخواست طلب وصول
good dept
طلب وصول شدنی
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledgments
خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledging
وصول نامهای را اشعار داشتن
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
lien
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bad dept
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
bad debts
طلب غیر قابل وصول
bad debt
طلب غیر قابل وصول
accessibility
دستیابی پذیری قابلیت وصول
acknowledges
وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledgement
خبر وصول نامه سپاسگزاری
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
acknowledgements
خبر وصول نامه سپاسگزاری
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
acknowledge
وصول نامه ای را اظهار داشتن
cod
وصول وجه در موقع تحویل کالا
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
tonnage rent
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
recevied for shipment bill of exchange
بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
pontage
مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
feminism
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
coalition
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalitions
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets
پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
tactics
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
accesses
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
achievable
قابل وصول قابل تفریق
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
fabianism
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com