Dictiornary-Farsi | وصیت مطلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
universal legacy	وصیت مطلق


Search result with all words

restraint of marriage	شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
Other Matches

testacy	دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
willed	وصیت وصیت نامه
will	وصیت وصیت نامه
wills	وصیت وصیت نامه
absolute volue	مقدار مطلق قدر مطلق
bequests	وصیت
bequest	وصیت
testaments	وصیت
injunctions	وصیت
testament	وصیت
injunction	وصیت
testamentary	وصیت شده
he died intestate	بی وصیت مرد
testaments	وصیت نامه
testamentary	مطابق با وصیت
hand down <idiom>	وصیت کردن
testate	وصیت کرده
testate	دارای وصیت
willed	وصیت وصایا
wills	وصیت کردن
wills	وصیت وصیتنامه
wills	وصیت وصایا
bequeath	وصیت کردن
bequeathed	وصیت کردن
bequeathing	وصیت کردن
intestate	بدون وصیت
intestate	متوفای بی وصیت
bequeaths	وصیت کردن
testament	وصیت نامه
nuncupative will	وصیت شفاهی
make one's will	وصیت کردن
making a will	وصیت کردن
will	وصیت کردن
testator	وصیت کننده
possessory will	وصیت تملیکی
will	وصیت وصیتنامه
willed	وصیت کردن
contractual will	وصیت عهدی
will	وصیت وصایا
to make one's will	وصیت کردن
willed	وصیت وصیتنامه
make a will	وصیت کردن
to nuncupate a will	زبانی وصیت کردن
intestacy	نداشتن وصیت نامه
testament	تدوین وصیت نامه
testamentary	وابسته به وصیت نامه
wills	با وصیت واگذارکردن خواستن
intestacy	فوت پیش از وصیت
Old Testament	پیمان یا وصیت قدیم
testaments	تدوین وصیت نامه
willed	با وصیت واگذارکردن خواستن
will	با وصیت واگذارکردن خواستن
administration of a will	اجرای وصیت نامه
intestate	فاقد وصیت نامه
law of succession	حقوق ارث و وصیت
intestate death	موت بدون وصیت
devising	تعبیه کردن وصیت نامه
devise	تعبیه کردن وصیت نامه
demise	انتقال دادن مال با وصیت
testate	وصیت کردن شهادت دادن
testate	متوفایی که وصیت کرده باشد
devises	تعبیه کردن وصیت نامه
devised	تعبیه کردن وصیت نامه
republication of will	اعاده اعتبار وصیت نامه
intestate	کسی که بدون وصیت می میرد
begueath	تملیک مال به وسیله وصیت
testacy	تهیه وتدوین وصیت نامه
d. will	پیش نویس یا وصیت نامه
probate	رونوشت گواهی شده وصیت نامه
devise	به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising	به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised	به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate	کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devises	به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestable	وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
gavelkind	تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
nuncupative will	در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
propounder	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
holographs	سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph	سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
positive	مطلق
alodial	مطلق
categoric	مطلق
allodial	مطلق
stark	مطلق
inconditionate	مطلق
downright	مطلق
implicit	مطلق
absolute	مطلق
arbitrary	مطلق
absolutes	مطلق
starker	مطلق
absolute <adj.>	مطلق
pure	مطلق
abstract	مطلق
abstracting	مطلق
abstracts	مطلق
unconditional	مطلق
total	مطلق
totaled	مطلق
totaling	مطلق
totalled	مطلق
inalienable <adj.>	مطلق
indispensable <adj.>	مطلق
inevitable <adj.>	مطلق
starkest	مطلق
starkly	مطلق
slick	مطلق
slickest	مطلق
purer	مطلق
purest	مطلق
free	مطلق
freed	مطلق
freeing	مطلق
frees	مطلق
unalterable <adj.>	مطلق
unalienable <adj.>	مطلق
sovereign	مطلق
magisterial	مطلق
thetical	مطلق
thetic	مطلق
utter	مطلق
categorical	مطلق
sheer	مطلق
thorough going	مطلق
totalling	مطلق
totals	مطلق
unrestrained	مطلق
utters	مطلق
uttered	مطلق
sovereigns	مطلق
autocratic	مطلق
absolute value	مقدار مطلق
the preterite tense	ماضی مطلق
autarky	حاکم مطلق
autarchy	حاکم مطلق
an abstroct number	عدد مطلق
alodium	ملک مطلق
almightly	قادر مطلق
irrelative	نا مربوط مطلق
abstractly	بطور مطلق
categorical imperative	امر مطلق
absolute zero	صفر مطلق
absolute temperature scale	مقیاس مطلق
absolute temperature	دمای مطلق
absolute sensitivity	حساسیت مطلق
absolute scale	مقیاس مطلق
absolute priority	اولویت مطلق
absolute price	قیمت مطلق
absolute unit	واحد مطلق
absolute vacuum	خلاء مطلق
absolute value	قدر مطلق
absolute zaro	صفر مطلق
absolute volume	حجم مطلق
absolute volue	ارزش مطلق
absolute viscosity	گرانروی مطلق
absolute viscosity	لزجت مطلق
absolute velocity	سرعت مطلق
absolute value	ارزش مطلق
command automatism	فرمانبری مطلق
quiet enjoyment	واگذاری مطلق
perfect loss	زیان مطلق
seisin	تصرف مطلق
seizin	تصرف مطلق
simpliciter	بطور مطلق
summum bonum	خیر مطلق
past or preterite d.	ماضی مطلق
pansophism	دانش مطلق
global maximum	حداکثر مطلق
general power of attorney	وکالت مطلق
freeholder	مالک مطلق
ens	هستی مطلق
dynamic viscosity	گرانروی مطلق
dead halt	توقف مطلق
global minimum	حداقل مطلق
imperator	فرمانروای مطلق
oversoul	حقیقت مطلق
(not a) snowball's chance in hell <idiom>	بد شانس مطلق
shoo-in <idiom>	برنده مطلق
modulusp	قدر مطلق
all-powerful	قادر مطلق
modulus	قدر مطلق
welsh mortgage	رهن مطلق
individuum	هستی مطلق
the positive d.	درجه مطلق
absolute error	خطای مطلق
absolute authortity	اقتدار مطلق
absolute authortity	اختیار مطلق
absolute altitude	ارتفاع مطلق
anhydrous alcohol	الکل مطلق
absolute alcohol	الکل مطلق
absolute advantage	برتری مطلق
absolute address	آدرس مطلق
absolute cell reference	رجوع مطلق سل
absolute majority	اکثریت مطلق
absolute coulomb	کولن مطلق
absolute energy	انرژی مطلق
absolute efficiency	کارائی مطلق
absolute drought	خشکی مطلق