Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (47 milliseconds)
English
Persian
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Other Matches
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
testate
وصیت کردن شهادت دادن
witnesses
دیدن گواه بودن بر
witnessed
دیدن گواه بودن بر
witnessing
دیدن گواه بودن بر
witness
دیدن گواه بودن بر
irreverend
ناشایسته برای احترام گذاری
suborn
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
witnesses
گواه شاهد شهادت دادن
witnessing
گواه شاهد شهادت دادن
witness
گواه شاهد شهادت دادن
witnessed
گواه شاهد شهادت دادن
demise
انتقال دادن مال با وصیت
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
will
وصیت کردن
bequeath
وصیت کردن
making a will
وصیت کردن
bequeathing
وصیت کردن
bequeaths
وصیت کردن
make a will
وصیت کردن
make one's will
وصیت کردن
wills
وصیت کردن
hand down
<idiom>
وصیت کردن
to make one's will
وصیت کردن
bequeathed
وصیت کردن
willed
وصیت کردن
will
وصیت وصیت نامه
wills
وصیت وصیت نامه
willed
وصیت وصیت نامه
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to nuncupate a will
زبانی وصیت کردن
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
literacy
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
intestate
کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
steel wool
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
unmeet
ناشایسته
inapt
ناشایسته
dishonourable
ناشایسته
inconcinnate
ناشایسته
dishonorable
ناشایسته
unbecoming
ناشایسته
infelicitious
ناشایسته
inapposite
ناشایسته
improper
ناشایسته
unseemly
ناشایسته
unfit
ناشایسته
unworthy
ناشایسته
desertless
ناشایسته
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
indecently
بطور ناشایسته
indecent language
سخن ناشایسته
badly
بطور ناشایسته
ineligibly
بطور ناشایسته
dishonourably
بطور ناشایسته
fanning
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
crunching
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
fans
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fan
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanned
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
worshipless
غیر محترم ناشایسته
incompetent
غیر کافی ناشایسته
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to die like a dog
پست و ناشایسته هلاک شدن
bloop
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
just in case
برای مطمئن بودن
to act
[as somebody]
پاسخگو بودن
[برای]
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
misbecome
نامناسب بودن برای
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
overtask
زیاد سنگین بودن برای
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
to be clear to somebody
برای کسی مشخص بودن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
witnessing
گواه
witnesses
گواه
proof
گواه
warranter
گواه
proofs
گواه
evidence
گواه
witnessed
گواه
witness
گواه
vouchers
گواه
voucher
گواه
testifier
گواه
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
turn up one's nose at
<idiom>
ردکردن خوب بودن برای کسی
serves
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
inshrine
در حکم مزاریا معبد بودن برای
serve
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
witnesses
گواه اوردن
call to witness
گواه گرفتن
witness
گواه اوردن
vouchers
ضامن گواه
eye witness
گواه عینی
state's evidence
گواه جنایی
eyewitness
گواه عینی
witnessed
گواه اوردن
eye witness
گواه عینی
voucher
ضامن گواه
eye-witness
گواه عینی
give evidence of
گواه اوردن
control group
گروه گواه
witnessing
گواه اوردن
give evidence of
گواه دان
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to be closed to
[all]
traffic
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
state's evidence
گواه دادگاه جنایی
stand
جایگاه گواه در دادگاه
attestor
گواهی دهنده گواه
witness heaven!
خدا گواه است
goes
روی دادن بران بودن
go
روی دادن بران بودن
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
watchdogs
نگهبانی دادن نگهبان بودن
watchdog
نگهبانی دادن نگهبان بودن
mind
تذکر دادن مراقب بودن
denotes
علامت بودن معنی دادن
abler
اماده بودن ارایش دادن
adapts
وفق دادن موافق بودن
denoted
علامت بودن معنی دادن
able
آماده بودن آرایش دادن
minds
تذکر دادن مراقب بودن
denote
علامت بودن معنی دادن
adapting
وفق دادن موافق بودن
ablest
اماده بودن ارایش دادن
minding
تذکر دادن مراقب بودن
siding
[railway]
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
validation
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
parking siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
siding
[railway]
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
eyewitnesses
شاهد عینی گواه خوددیده
ear witness
گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com