English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
testate وصیت کرده
Search result with all words
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
Other Matches
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
wills وصیت وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
bequest وصیت
bequests وصیت
testament وصیت
testaments وصیت
injunction وصیت
injunctions وصیت
wills وصیت وصیتنامه
testamentary مطابق با وصیت
testate دارای وصیت
will وصیت کردن
will وصیت وصایا
hand down <idiom> وصیت کردن
intestate بدون وصیت
willed وصیت کردن
willed وصیت وصایا
willed وصیت وصیتنامه
will وصیت وصیتنامه
make a will وصیت کردن
nuncupative will وصیت شفاهی
possessory will وصیت تملیکی
wills وصیت وصایا
making a will وصیت کردن
make one's will وصیت کردن
he died intestate بی وصیت مرد
wills وصیت کردن
testamentary وصیت شده
intestate متوفای بی وصیت
testaments وصیت نامه
testator وصیت کننده
universal legacy وصیت مطلق
testament وصیت نامه
bequeath وصیت کردن
bequeaths وصیت کردن
bequeathed وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
contractual will وصیت عهدی
to make one's will وصیت کردن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
intestacy فوت پیش از وصیت
testament تدوین وصیت نامه
administration of a will اجرای وصیت نامه
testamentary وابسته به وصیت نامه
law of succession حقوق ارث و وصیت
intestate death موت بدون وصیت
intestacy نداشتن وصیت نامه
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
testaments تدوین وصیت نامه
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
intestate فاقد وصیت نامه
will با وصیت واگذارکردن خواستن
devises تعبیه کردن وصیت نامه
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
demise انتقال دادن مال با وصیت
testate وصیت کردن شهادت دادن
devising تعبیه کردن وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
devised تعبیه کردن وصیت نامه
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
holograph سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holographs سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
souffle پف کرده
bouffant پف کرده
soufflTs پف کرده
souffles پف کرده
bloat پف کرده
off the trail پی گم کرده
puffy <adj.> پف کرده
puff pastry پف کرده
gelid یخ کرده
turgid <adj.> پف کرده
beastby کرده
puffed <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
unconscious غش کرده
unconsciously غش کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
tumid <adj.> پف کرده
infusions دم کرده
infusion دم کرده
protuberant باد کرده
picked پاک کرده
refined تمیز کرده
chose انتخاب کرده
begotten تولید کرده
risen طلوع کرده
swollen ورم کرده
whey شیرچرخ کرده
swollen اماس کرده
iced خنک کرده
purified پاک کرده
fled فرار کرده
smoothfaced صاف کرده
restrained لگام کرده
fecit درست کرده
airless گرفته یا دم کرده
distent ورم کرده
baggily بطورباد کرده
bendon نیت کرده
warm infusion چیز دم کرده
billowy باد کرده
ventricular باد کرده
blubbery ورم کرده
deep rooted ریشه کرده
tumid اماس کرده
they have done their work را کرده اند
tinned قوطی کرده
wedded ازدواج کرده
strained صاف کرده
educated تحصیل کرده
farthingale دامن پف کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
farcie دلمه کرده
mistaken اشتباه کرده
sawn اره کرده
farci دلمه کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
enrooted ریشه کرده
pulled خشک کرده
let it be done کرده شود
self taught تحصیل کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
grown-up رشد کرده
grown-ups رشد کرده
puffed <adj.> ورم کرده
inveterate ریشه کرده
carpeted فرش کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
puffed <adj.> آماس کرده
it is very easily done کرده میشود
knotted ازدحام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
shot اصابت کرده
shots اصابت کرده
get کسب کرده
gets کسب کرده
getting کسب کرده
hidden پنهان کرده
puffed out <adj.> باد کرده
puffed <adj.> باد کرده
puffy <adj.> باد کرده
inwrought از تو کار کرده
decorated زینت کرده
blown ورم کرده
beheld مشاهده کرده
began شروع کرده
bunged up باد کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
ghi کره اب کرده
painted رنگ کرده
ghee کره اب کرده
fucate رنگ کرده
fubsy قوز کرده
fretty اماس کرده
full grown رشدکامل کرده
full-grown رشدکامل کرده
tumescent ورم کرده
intumescent باد کرده
in flower شکوفه کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
iced ppa خنک کرده
nodular ورم کرده
intumescent اماس کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com