English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
neotral position وضع بدن عمود بر سطح مسیر
Other Matches
perpendicular [to] <adj.> عمود [بر]
normal عمود
perpendecular عمود
tate عمود
perpendicular عمود
normal vector بردار عمود
vertically بطور عمود
barbican دو برج عمود
barbacan دو برج عمود
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
stapled عمود چهارپایه تخت
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
normal shock wave موج ضربهای عمود
stapling عمود چهارپایه تخت
tate zuki ضربه عمود مشت
athwart عمود به خط میتنی قایق
staple عمود چهارپایه تخت
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
abeam امتداد عمود برمحور طولی
nadir پای عمود نافر خط ندیر
orthogonal mesh reinforcement شبکه ارماتور عمود برهم
t position حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
batardeau [دیوار عمود بر روی گودال یا چاله]
angle of incidence زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
rotor incidence زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
velocity gradiant میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
cam ground piston پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
deflection of vertical اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
abeam یاتاقانهایی که تحت زاویه 09یا 072 درجه بطور عمود برمحور طولی رسانگر قرارگرفته اند
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
trunkair route مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
corn-rowing [grinning] راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning [cornrowing] [راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
receding leg شاخه نزولی مسیر هدف شاخه نزولی مسیر هواپیمای هدف
course مسیر
traversed مسیر
streets مسیر
orbit مسیر
path مسیر
orbited مسیر
courses مسیر
enroute در مسیر
direction مسیر
coursed مسیر
street مسیر
flowline خط مسیر
paths مسیر
traverse مسیر
track مسیر
runs مسیر
run مسیر
tracked مسیر دو
tracks مسیر
tracked مسیر
track مسیر دو
route مسیر
point مسیر
way مسیر
unibus تک مسیر
trajectories مسیر
trajectory مسیر
traversing مسیر
traverses مسیر
airt مسیر
tracks مسیر دو
routes مسیر
lane مسیر
lanes مسیر
orbits مسیر
circuits مسیر
traded مسیر
locations جا مسیر
busing مسیر
location جا مسیر
busses مسیر
circuit مسیر
buses مسیر
bus مسیر
bused مسیر
alignments مسیر
alignment مسیر
trade مسیر
bussed مسیر
travel مسیر
travels مسیر
traveled مسیر
bussing مسیر
flight مسیر پرواز
operational route مسیر عملیاتی
lanes مسیر هر دونده
DIVERSION مسیر انحرافی
bused مسیر عمومی
low angle مسیر کشیده
motordrome پیست یا مسیر
midcourse وسط مسیر
lane مسیر هر دونده
permanent way مسیر دائمی
low angle مسیر تراشنده
rotating track مسیر/خطدوار
bus مسیر عمومی
magnetic course مسیر مغناطیسی
buses مسیر عمومی
cable way مسیر کابل
busses مسیر عمومی
burning train مسیر اشتعال
time path مسیر زمانی
trends مسیر حرکت
trend مسیر حرکت
slows مسیر خیس
slowing مسیر خیس
slowest مسیر خیس
slower مسیر خیس
slowed مسیر خیس
bussed مسیر عمومی
absolute paths مسیر مطلق
busing مسیر عمومی
air route مسیر هوایی
air way مسیر هوایی
trepan مسیر استیل
circumferences مسیر مدور
circumference مسیر مدور
approach lane مسیر تقرب
artificial route مسیر مصنوعی
address bus مسیر آدرس
deviations تغییر مسیر
bypass مسیر فرعی
steadiest روی مسیر
vector مسیر جهت
steady روی مسیر
steadying روی مسیر
pursuit course مسیر تعقیب
trajectory مسیر پرتابه
precession انحراف مسیر
trajectory مسیر گلوله
alignment مسیر جاده
trajectories مسیر پرتابه
alignment مسیر در سطح
trajectories مسیر گلوله
vectors مسیر جهت
on در مسیر عمده
steadied روی مسیر
rigidity ثبات مسیر
bypass مسیر جنبی
bypassed مسیر فرعی
bypassed مسیر جنبی
bypasses مسیر فرعی
bypasses مسیر جنبی
bypassing مسیر فرعی
bypassing مسیر جنبی
midway وسط مسیر
strands مسیر رسیدن
strand مسیر رسیدن
vee guideways مسیر هدایت "وی "
steadies روی مسیر
races دوران مسیر
heading سمت مسیر
unidirectional bus مسیر یک طرفه
unidirectional bus مسیر یک جهته
path of flight مسیر پرواز
sea lane مسیر دریایی
sea lanes مسیر دریایی
headings سمت مسیر
windway مسیر باد
path of expansion مسیر گسترش
path of expansion مسیر توسعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com