English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
English Persian
enactor وضع کننده قانون
Search result with all words
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
Other Matches
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
canons قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
statute قانون
acted قانون
laws قانون
kanoon قانون
hess's law قانون هس
act قانون
legislation قانون
regardless of the law به قانون
regulation قانون
enacment قانون
edicts قانون
edict قانون
nisi قانون
rule قانون
lex قانون
canon قانون
canons قانون
law of constant heat sumation قانون هس
law قانون
legal قانون
statutes قانون
code قانون
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
petitioner [divorce proceedings] خواهان [قانون]
complainant [British E] خواهان [قانون]
obedient to the law پیرو قانون
claimant [arbitration proceedings] خواهان [قانون]
plaintiff خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English] خواهان [قانون]
stokes' law قانون استوکس
statutory law قانون مدون
constitutions قانون اساسی
status of limitations قانون مرورزمان
unwritten law قانون ننوشته
statue law قانون یا قوانین
constitution قانون اساسی
okuns law قانون اوکان
obedient to the law مطیع قانون
clauses ماده قانون
offense قانون شکنی
ohm's law قانون اهم
plaintiff شاکی [قانون]
nomological وابسته به قانون
nomography فن قانون گذاری
nomographer قانون گذار
nomographer قانون گذاری
rule بربست قانون
nationality law قانون تابعیت
the letter of the law لفظ یا نص قانون
mil rule قانون میلیم
the spirit of the law جوهر قانون
merkel's law قانون مرکل
laplace law قانون لاپلاس
mercantile law قانون تجارت
statutory طبق قانون
matrimonially به قانون زناشوئی
the spirit of the law روح قانون
legislative قانون گذار
to break a law قانون شکنی
nomological شبیه قانون
nomological منطبق با قانون
complainant [British E] شاکی [قانون]
clause ماده قانون
pursuer [Scottish English] شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings] شاکی [قانون]
trapezoidal law قانون ذوذنقهای
petitioner [divorce proceedings] شاکی [قانون]
plaintiff مدعی [قانون]
complainant [British E] مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings] مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings] مدعی [قانون]
in the eyes of law از دید قانون
substantive law قانون ماهوی
majority rule قانون اکثریت
nomology قانون شناسی
tax law قانون مالیاتی
lawyer قانون دان
law-abiding مطیع قانون
law-abiding پیرو قانون
to the letter <idiom> طبق قانون
article ماده قانون
cl قانون مدون
articles ماده قانون
press law قانون مطبوعات
regulation دستور قانون
preamble of a statute مقدمه قانون
power law قانون توانی
statute قانون موضوعه
statute قانون مدون
illegal مخالف قانون
religious law قانون شرع
penal code قانون جزا
lawyers قانون دان
raoult's law قانون رائول
rambunctious بی قانون و قاعده
breach قانون شکنی
breached قانون شکنی
breaches قانون شکنی
acted فرمان قانون
Under the protection of the law. درپناه قانون
brush with the law <idiom> درگیری با قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com